8 ماهگیتتتتتتتت مبااااااااااارک دخترم
اول از همه :
ولادت امام هشتم , امام رئوف , شمس الشموس , علی بن موسی الرضا علیه اسلام رو به همه مسلمانان و به خصوص دوستان خوبم و دختر نازنینم تبریک میگم ...
دلامون همه آباد , رسیده شب میلاد
بازم خیلی شلوغه , پای پنجره فولاد
چی میشه آقا منو , کفتر گنبد کنی
راهیه مشهد کنی
کاش منم مثال آهو , توی صحرا بودم
صید تو مولا بودم
علی موسی الرضا ، علی موسی الرضا , یا علی موسی الرضا
*************
چی میشه یه شب منم , پاک و خدایی بشم
امام رضایی بشم
مارو قابل بدونو , به کلبمون سر بزن
به خونمون در بزن
علی موسی الرضا ، علی موسی الرضا , یا علی موسی الرضا
لینک مداحی بسیار زیبای شعر بالا توسط سید مهدی میرداماد :
http://downloads.mahdimirdamad.ir/downloads/milad/1387/emam_reza/Milad_Emam_Reza_1387_b.mp
دستمون رو بگیر آقا , دستامون خیلی خالیه ...
" انشاالله که همگیمون با کرم امام رئوفمون , حاجت روا و عاقبت به خیر بشیم "
---------------------------------------------------------------------------------------------------
و امممماااااااااااااااااااااا :
عسل دختر مامان 8 ماااااااااااااااااهه شد ...
نازنین دخترم هشت ماهگیت و ورودت به ماه نهم زندگیت مباااااارککک نفسم
برای من خیلی شیرین بود که :
" 8 ماهگیت مصادف با میلاد امام هشتم بود "
قربون این قد و بالات برم مامان قربون دست و پاهای کوچولوت برم نازنین من
عزیز دلم , جمعه 14 شهریور ماه 1393 , 8 ماهه شدی و وارد ماه نهم زندگیت شدی گلم ,
یک ماه دیگه از زندگی زیبات هم گذشت , یک ماه بزرگتر شدی , یک ماه خاااااانومتر شدی فدای تو بشه مامان ... فدای همه ناز و اداهات بشم ... خداروشکر خیلیییییی آرومتر شدی , گرچه در عوض شیطونتر و بازیگوش تر داری میشه نازدونه من , ( خوب مامانی جونم ناسلامتی دالم بزرگ میشم و همه چی یاد میگیلم دیگه ) ... خداروشکر خیلی وقته دیگه غریبی نمیکنی و وقتی کسی خونمون میاد یا جایی میریم نمیترسی و گریه نمیکنی گل مامان و بغل خیلی ها هم بی اینکه گریه کنی میری عزیزمممممم .... با رفتن به سفر تبریز که به مناسبت عید فطر رفتیم غریبی کردنت خیلیییی زیاد برطرف شد ...... دیگه خیلی خیلی راحت تر از قبل میخوابی و در کل خیلیییییییییییییی خوبی تو عسللللللللللل حانوووووووووووم مامان .... خدارو به خاطر داشتن دختر ناز و صبوری مثل تو شکررررررررر میکنم ...
همونطور که ماه هشتم زندگیت پر بود از پیشرفتها و اتفاقات مهم , که مهمترینشون هم رویش اولین دندونت و سینه خیز رفتنت در نیمه هشتمین ماه زندگیت ( یعنی هفت ماه و نیمه گیت ) بود , هفته آخر هشت ماهگیت هم اتفاقات زیادی رخ داد که دوست دارم برات بنویسم تا توی خاطرمون ثبت بشه گل مامان ....
پنجشنبه هفته گذشته یعنی 6 شهریورکه مصادف با ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر بود , بابایی مهربونت شب ولادت بی بی , 20 هزار تومن پول به عنوان هدیه روز دختر به تو دخملی عسل و نازش هدیه داد , و من هم یه شلوار برات خریدم که توی عکس بالایی بهت پوشوندم و خیلییییییییییی هم بهت میاد روز ولادت هم غروب سه تایی با هم رفتیم حرم , برای عرض ادب و و ارادت و تبریک خدمت بی بی , که درست وقت نماز رسیدیم و ماشاالله و البته خدارو شکر اونقدرررررررررر حرم شلوغ بود که اصلا همراه تو دختر کوچولوی مامان که نمیشد بریم و از نزدیک زیارت کنیم , توی حیاط اصلی و روبروی ضریح ایستادیم و سلامی دادیم و تبریکی عرض کردیم به خانوم , حالا اون وسط توی شلوغی و به خاطر بسته شدن دربهای حرم برای نماز , بابایی رو هم گم کردیم و مامانی شما هم که از بس آنلاین و به روزه , یه گوشی نداره که زنگ بزنه به بابایی و بفهمه کجاست , خلاصه با کلی تلاش و از کسی گوشی گرفتن و زنگ زدن , بابایی رو جلوی درب هفت پیدا کردیم , دیگه اونقدر شلوغ شده بود که برای ورود از درب حرم همه توی صف واستاده بودن , ( ماشاالله به این غیرت و همت مردم که توی این گرما , اینطوری میان واسه زیارت بی بی حضرت معصومه و عرض ارادت به ایشون ) , این وسط تو هم که روی شونه من خواب رفتی و من موندم که توی این شلوغی چطوری یه دفعه خوابت برد توی بغلم , خلاصه کلی از اینکه نتونستیم بریم و از نزدیک حضرت معصومه رو زیارت کنیم حالمون گرفته شد و ناراحت شدیم , گرچه من معتقدم که بی بی خودش به احوال و دلمون آگاهه و میدونه که با چه ذوق و شوقی و برای زیارتشون رفته بودیم و حتما که دست خالی مارو برنمیگردونه , ولی در کل ضد حال خوردیم , ماشین رو هم که خیلی دورتر از حرم پارک کرده بودیم و تا دوباره بهش برسیم یه عالمه خسته شدیم و بعد هم برگشتیممممم خونه , " بی بی جان , حضرت معصومه , خودت آگاهی که چقدررررررر دوستت داریمممممم خانوم " ...
جمعه شب هم کلی مهمون داشتیم و از بعد از ظهر منتظرشون بودیم .... مادرجون , عمه جون طاهره , عمه جون نرگس , عمه جون فاطمه همراه همسرش , زن عمو مهین و خوانوادشون , عمه جون مریم و خوانوادشون , همگی اومدن خونه ما و شام رو هم پیشمون موندن ... تو خیلیییییییییییی دختر خوب و خانومی بودی مثل همیشه ... اجازه دادی تا مامان با خیال راحت کاراش رو انجام بده و شام درست کنه , بعد از اومدن مهمونای عزیزمون هم خیلی آروم و صبور بودی و اصلا غریبی یا اذیت نکردی گل من .... بیشتر اوقات بغل بابایی یا مادرجون بودی و من فقط گاهی شیرت میدادم و یا پمپرزت رو عوض میکردم نازدونه من , با اینکه دندونات اذیتت میکرد و آخرای مهمونی هم دیگه حسااااااااابی خوابت گرفته بود ولی حسابی مهمون نوازی کردی و بد عنقی و بداخلاقی نکردی خوشگلمممممممممم ..... خیلییییییییییی مااااااااااااااااهی تو گل من .
شنبه 8 شهریور ماه هم , ماشینمون رو به دلایلی که صلاح نیست بگم و نمیگم فروختیم " یه جوری گفتم که فکر کنم همه فهمیدن دلایلش رو " .... انشاالله بعدا که اوضاع رو به راه شد یه بهترش رو میخریم , البته دوستان فکر نکنن ماشینمون لامبورگینی یا سانتافه ای چیزی بودا , یه پراید نقلی بود , ولی من خیلیییییییییییی دوسش میداشتم ... پر بود از خاطره برام .... توی 4 سالی که داشتیم خیلی باهاش سفر رفتیم , فاطمه جونیمو از بیمارستان با همین ماشین آوردیم خونه , کلی با دخملی خوشگلم باهاش اینور و اونور و مسافرت رفتیم .... با بابایی چه سفرهای خاطره انگیزی باهاش رفتیم .... یه دلیلی هم که من خیلی دوست داشتم این ماشین رو , این بود که یادگاری مهدی , پسر کوچولوی ناز از دست رفتم بود , عید فطر اون سالی که برای مهدی کوچولوم باردار بودم , بابایی مهربون برامون خرید این ماشین رو که راحت باشیم , چقدر ذوق کردیم وقتی خریدیمش , چقدر با مهدی عزیزم خاطره دارم باهاش , مهدی کوچولوم رو با همین ماشین از تهران آوردیمش قم و به خاک سپردیمش , چقدر روزها زود میگذره , انگار همین دیروز بود .... ولی باید فروخته میشد دیگه .... بابایی قول داده این بار برام پژو پارس یا زانتیا بخره .... ولی من پژو 206 آلبالویی و سمند سفید رنگ رو بیشتر دوست دارمممممم ... خیلی سلیقم باحاله در این زمینه نه ؟؟؟
از مهدی نازنینم گفتم و یاد یه خبر ناراحت کننده ای افتادم که اواسط این هفته شنیدم ... یکی از همسایه های خوبمون باردار بودن و اوایل شهریور ماه زایمان داشتن , اما متاسفانه پسر کوچولوشون بعد از زایمان سزارینشون دچار مشکل تنفسی میشه و چند ساعت بعد از به دنیا اومدنش هم از دنیا میره , فرشته آسمونی کوچولوشون دوباره به آسمون برگشت , پیش فرشته ها و خدای مهربونمون ...... واقعا شوک بزرگی برای خوانوادش بود , غیر قابل انتظار برای هممون و به خصوص پدر و مادرش , خیلی ناراحت و متاسف شدم از شنیدنش ... اما واقعا به این فکر کنیم که اگه خدا نخواد هیچ برگی از درخت نمیفته و ممات و حیات هر موجودی توی دنیا دست اوست .... و واقعا ما از یک ثانیه بعد خودمون هم خبر نداریم که چی برامون مقدر شده , ولی مطمئنم که خدا برامون خیرترین و بهترین رو میخواد و خیلی نسبت به ما مهربونه ....
خدایا مادرای زیادی منتظر بارادار شدن و بچه دار شدن هستن , با کرم و فضل و بخشش خودت زیاد چشم اتظارشون نزار و فرزندانی سالم و صالح بهشون عطا کن و نعمت زیبا و خوب مادر بودن رو بهشون ببخش , گرچه من معتقدم حتی اگر زنی توی این دنیا به معنای باردار شدن و زایمان , مادر نشه یا نباشه , نه تنها نشونه نالایق بودنش برای مادری نبوده و یا به معنای نداشتن و درک نکردن حس مادری نیست بلکه این هم امتحان و لطف خداست که ما قادر به درکش نیستیم و مطمئنن خداوند امتیازاتی به خاطر صبر و رنجش بهش خواهد داد که برای ما قابل تصور نیست , و حتی شاید مادر بودن رو جای دیگه و به عناوین دیگه تجربه کنه ....
خدایا مادران باردار زیادی به امید به دنیا اومدن کوچولوی نازشون دارن روزها رو سپری میکنن , کمکشون کن تا فرشته هاشون سالم و سلامت به دنیا بیان و با دل خوش توی آغوش گرم پدر و مادرهاشون قرار بگیرن .... الهی آمین .
هر کار میکنم پستهام کوتاه بشه نمیشه , خوب چی کار کنم , یه عالمه حرف تو دلمه , بمونه توی دلم خوبه ؟ دلتون میاااااااااااد ؟ زود به زودم وقت نمیکنممممم آپ کنم دیگه , ای بااااااابااااااااا , تحملم کنییییییییییییین دیگه همینجوری پر چونه , دووووووووووستای مهربون .....
دومین دندون فاطمه جونی ما هم در آخرین هفته ماه هشتم زندگیش , خودش رو نشون داد و لثه دخملی گلم برای بار دوم شکافته شد ,
دختر خوشگلم وقتایی که میخندی , دو تا دندونای خوشگلت که کمی از لثت بالا اومده , یه کوچولو دیده میشه , ولی اصلا نمیزاری خودمون دهنت رو باز کنیم و ببینیمشون و یا عکسی ازشون بگیریم ماه من ....
از آخرین هفته هشت ماهگیت , چند روزیه که گاهی روی پای من و یا گاهی توی بغل بابایی مهربون و بدون شیر خوردن و مک زدن میخوابی , و این برای من که تا به حال بدون شیر خوردن هرگز نمیخوابیدی بسیار خوشحال کننده بود .... خدا کنه که ادامه داشته باشه این حالت و برای خوابت فقط وابسته به شیر خوردن نباشی , چند شبی رو بعد از شیر خوردن و سیر شدنت , روی پام تکونت دادم و تو هم خوابیدی و خیلی بهم چسبییییییییییید ... یه شب هم توی کالسکت وقتی با بابایی رفته بودین گردش , خوابت برده بود و جند باری هم بابایی بغلت کرد و راه برد شمارو , و تو هم به خواب ناز رفتی نازنینممممممممم و منم اینجوری شدم .... چقدرررررررررررررر عااااااااااااااالی .
این روزا حساااااااااااابی سینه خیز میری و خودت رو به همه جاهای خونه میرسونی , عاشق رادیات خونه و سرامیکایی , گرفتن سیم تلویزیون یا هر سیمی که دم دستت باشه رو هم دوست داری , و هینطور دوست داری زبونتو بزنی به پایه های میزای توی سالن , خیلییییییییییی بلایی تو دختررررررررررر , یه کار جالبم میکنی و اونم اینکه خودتو روی پاهات و دستات بلند میکنی , انگار که داری ورزش شکم انجام میدی , کلی به حرکاتت ذوق میکنیم و میخندیم با بابایی و میخواییم بخوریمتتتتتتتتتتتت .
یههههههههههههههه خبرررررررررررررررر خووووووووووووووووووبممممممممممممم دارمممممممممممممممممممم که میخوام آخررررررررررررررررررر از همه بگم و اونم اینکه بالاخره گوشهات رو سوووووووووووورااااااااااااااااااخ کردمممممممممممممممم , اونم درست روز تولد امام رضا علیه السلام , تولد امام هشتمون , و درست در 8 ماهگیت و اولین روزهای ورودت به ماه نهم زندگیت قشنگممممممممم ... صبح روز یکشنبه 16 شهریور ماه همراه بابایی رفتیم درمانگاه و گوشهای خوشگلت سوراخ شد , قربونت برم که دردت اومد و توی بغل من کلی دست و پا زدی و گریه کردی , خیلی دوستت دارممممممم دختر نازنینم م , البته خداروشکر خیلی اذیت نشدی و گوشهات راحت سوراخ شد و بعد از چند دقیقه هم همه چیز یادت رفت و آروم شدی گل مامان .... اما اینکه تنها کنارت بودم و اونجا هم به تنهایی شاهد درد کشیدنت بودم و سعی میکردم آرومت کنم , کمی آزارم داد ... خدایا شکرت به خاطر داده و نداده ات , شکر به خاطر همه چیززززززز ... به قول آهنگ وبلاگمون : خدایا دوستت دارممممممم
و امممممما امروووووووز یعنی در 8 ماه و 3 روزگیت دارم برات آش دندونی آزمایشی درستتتتتتت میکنم .... اگه گفتی چرا آزمایشی ؟ , خوب آخه تا حالا آش دندونی درست نکردم من مااااااااااااادررررررر ,
آخه اگه خدا بخواد و البته قول نمیدما , شاید یه جشن دندونی بخوام برات بگیرم هفته دیگه , واسه همین امروز برای آزمایش یه کم درست کردم ببینم چطوری میشه نازنینم ... دیگه چه کنم دیگه , من مامانی دست تنهایی هستم و برای همه چی خودمم و خودم ... دعا میکنم آشش خوب و خوشگل و خوشمزه بشه و همه دوست داشته باشن و منم عکسش رو توی یه پست دیگه برات بزاااااااااااااارممممممممم نازدووووووووووووووونه من ...
خیلییییییییییییییی دوستت دارممممممممم و عاشقتممممممممم
برای دیدن عکسهای فاطمه جووونی بفرمایید ادامه مطلب لطفااااااااا
دخملی دوست داشتنی من در درمانگاه و توی بغل باباییش ,
و منتظر نوبتش برای سوراخ شدن گوشاش ,
قربونت برم که نمیدونی الان میخواییم گوشت رو سوراخ کنیم و دردت میاد نازنازی من
گوش خوشگلت قبل از سوراخ شدن , عسلللللللللللل من
گوش نانازت بعد از سوراخ شدن , خوشگلمممممممی
با یه جفت گوشواره صورتی رنگ که خودم رنگشو پسندیدم
نمیزاری که یه عکس درست حسابی بگیرم از گوشت جیییییگررررر
قربون نگاهت برم که همه حواست به بابایی مهربونته
و مامانی بی مامانی
روز دختر و بعد از برگشتن از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
توی ماشین بابایی هستیم
روز دختر و ما منتظر , توی ماشینیم و بابایی هم رفته شامممممم بخره برامون
آخخخخخخخخ قربون خنده هاتتتتتتتت برمممممممم عشق من
این اولین زخم دخملی منه
با ناخون منم زخم شد
ببخش مامانی , به خدا به خاطر تو همیشه ناخونهام رو کوتاه میکنم
چهارشنبه هفته گذشته ,
نمیدونم یه دفعه گوشه ناخونم چطوری خورد به سرت که اینطوری زخم شد ,
کلی اعصابم خورد شد به خاطرش ,
انشاالله هیچ وقتتتتتتت زخمی نشی جیگرممممممم
دخملی و باباییش بادقت تمام در حال تماشای تلویزیون
این شیشه شیر مورد علاقته و مدتیه شما باهاش سرگرمی گلم
دختر من که سینه خیز رفته زیر میز تا پایه میز رو بخوره
از دست تو دخترررررررررررر
نازدونه من که همین لحظه از خواب بیدار شده بود
بخورمتتتتتتتتتت من نازنینمممممممم
قربون این نگاه و دقت و تعجبت مااااااااااااه مامان
دخملی خوشگل مامان که خم شده تا وسایلاشو برداره
قربونت برم ورزشکاااااااااااااار من
و این هم یه حرکت ورزشی دیگه از جیگری مامان
انگار داره ورزش شکم انجام میده نازدونه خانوم
وقتی سینه خیز میری , گاهی هم وسط راه , اینطوری میکنی و بعد دوباره به راهت ادامه میدی
دخمل عروسک من که سینه خیز داره دنبال باباییش میگرده
غافل از اینه بابایی رفته تو اتاق خواب بخواااااااااااابه
و این رخششششش زیبا و پر خاطره ما که فروخته شد
همون لامبورگینی معروفمون