فاطمه دوست داشتنی مافاطمه دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

دخمل بلا , نور چشمی و عزیز دل مامان و بابا

11ماهه شدن فرشته کوچولوی من

1393/9/18 1:35
1,668 بازدید
اشتراک گذاری

دوستای گل و نازنین و مهربونم سلام ,

 

 

این پست رو , روز جمعه , 14 آذر ماه , که فاطمه نازنینم 11 ماهه شد نوشتم ,

 

ولی دو سه روزی طول کشید  و به تاخیر افتاد قرار دادنش توی وبلاگ  , 

 

البته به علت مشغله زیاد بود این تاخیر ایجاد شده  , 

 

بابت دیر تایید شدن کامنتهاتون هم واقعا شرمنده ام دوستای خوب و نازنین من ,

 

باور کنید این دختر بازیگوش و نازنازی من اجازه کار با لپ تاپ رو در مواقعی که بیداره نمیده ,

 

و زمانهای خوابش هم واقعا مشغله کاری و ذهنی داشتم دوستای مهربون و بامحبتم ....

 

از تک تکتون بابت دلنگرانیها , مهربونیها و کامنتهای پر محبتتون ممنونم ,

 

و به محض پاسخ به کامنتها حتما در اولین فرصت تایید خواهم کرد ...

 

 

تک تکتون رو دوست دارم دوستای نازنین و مهربونمممممم ...

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام فرشته کوچولوی ناز مامان  ,  نازدونه خانوم 11 ماهه خودم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قربون قد و بالای تو و این ایستادنت برم من عزیز دلم

 

 

 

کاش میدونستی و میتونستی بفهمی که چقدر دوستت دارم و عاشقتممممممم

 

امروز , 14 آذر ماه 1393 هست و تو نازنین دختر من , 11 ماهه شدی ...

 

11 ماه از زمینی شدنت گذشت و دیگه چیزی تا یک سالگیت باقی نمونده ...

 

11 ماه زندگی کردی کنار مامان و بابا و یکی یه دونه و چراغ خونه ما شدی ...

 

 

 

روز شمار یک سالگی تو , از امروز شروع شده و به حرکت افتاده ,

 

و فقط یک ماه دیگه مونده , تا یک ساله بشی ماه شب 14 من ...

 

 

 

11 ماهگیت پر از خیر و برکت و سلامتی باشه نازنین و مهربون من ...

 

 

 

چقدر زیبا و دلنشینه کنار تو بودن و از دنیای کوچیک و قشنگ تو دیدن و نگاه کردن ...

 

چقدر هیجان انگیزه از دریجه چشمان زیبای تو زندگی را نگریستن ...

 

بی ریا , بی کینه , پر محبت , مهربان , پر انرژی , با لبخند , زیبا و زیبا و زیبا ...

 

 

 

 

با همه خستگی ها , سختی ها , شب بیداریها , دل نگرانیها ,

 

چقدر خوب و زیبا , شیرین و دلنشینه , مادر تو بودن , عزیز دردونه من ...

 

 

 

 

با تو دوباره کودکی میکنم و پا به پای تو , از نو بزرگ میشوم ...

 

گویا من هم با تو ,  11 ماهه شدم و پا به پای تو آمدم ,

 

پا به پایت قد کشیدم , پا گرفتم و ایستادم ...

 

 

 

 

تمام دعای من و آرزویم خوب مادری کردن برای توست ,

 

کاش بتوانم و لایقش باشم که برایت درست و خوب مادری کنم , آنگونه که لایقت باشد ...

 

 

 

 

خدا کند بتوانم مادری شایسته باشم ,

 

برای تربیت صحیح تو , برای درست محبت کردن به تو , برای درست بزرگ کردنت ,

 

برای خوب و درست عاشقت بودن , فرشته زندگی من ....

 

 

 

 

 

 

من را ببخش نازنین دخترم , اگر در گیر و دار خستگی های روزمره ,

 

آنگونه که باید توان و حوصله شیطنتهای زیبای تو را ندارم ...

 

من را ببخش , اگر دنیای شیرین کودکی هایت را آنطور که باید و شاید نمیفهمم ...

 

 

 

اما دوست دارم این را همیشه به یاد داشته باشی که ,

 

تمام تلاشم را میکنم , تمام توانم را به کار میگیرم تا بفهممت , تا بفهممش ....

 

تا با شادیهای کودکانه ات , من هم شاد شوم و شادی کنم ...

 

و با غمهای کودکانه ات من هم غمگین شوم و با تو همدردی کنم عزیزکم ...

 

تا با شیطنتهای زیبای کودکانه ات , من هم پا به پایت هیجان زده شوم ...

 

و از خرابکاریهای گاه و بی گاهت لذت ببرم و همپای تو من هم بچگی کنم ...

 

 

 

تا هنگام بازی گرفتنهایت , آن هم درست در وقت خوابیدن ,

 

من هم به شیطنت بچه گانه ات بخندم و با تو بازی کنم ,

 

حتی وقتی به شدت خسته ام و خوابم می آید ,

 

می خواهم سعی کنم و همچنان هم تلاش میکنم تا درست درکت کنم ...

 

همچنان تمرین میکنم ,

 

تا دنیایت را بشناسم و همپای تو باشم عزیز دل مامان ....

 

همدل و همراهت باشم گل همیشه بهار من ...

 

تا آخر عمر , تا همیشه , تا آخر دنیا , من باهاتم مامان ...

 

 

 

 

 

 

وای عزیز دلم , چقدر خنده های زیبا و دلنشینت را دوست دارم ,

 

وقتی حتی کار بدی میکنی و من اخم میکنم و تو فکر میکنی این هم نوعی بازیست و میخندی ...

 

و آن وقت است که در آغوش میگیرمت و با هم میخندیم ,

 

و من میبوسمت و میبوسمت و میبوسمت ...

 

فدای قلب مهربان و دل بی کینه ات عروسکم ...

 

خدا چقدر دنیای صاف و ساده شما بچه ها را دوست دارد ....

 

 

 

 

 

 

11 ماهه شدنت سرشار از زیبایی و لحظات شیرین و پیشرفتهای جدیدت عروسک من

 

آخ که چقدر دوست داشتنی و شیرین و خوشمزه ای تو دخترم

 

 

هر کسی که تورو میبینه به من میگه که تو چقدر خواستنی , دوست داشتنی و تو دل برو هستی عزیز دل مامان

 

شکلک های یاهو خدایا شکرت بابت این نعمت و هدیه زیبات شکلک های یاهو

 

ممنونم خدای مهربونم .....

 

شکلک های یاهو در پناه خودت حفظش کن و نگهدارش باش شکلک های یاهو

 

 

 

 

 


ماه یازدهم زندیگت نیز پر بود از اتفاقات مختلف و پیشرفتهای جدید و خاطرات زیبا ,

 

که توضیح این لحظات قشنگ و دوست داشتنی رو به همراه بقیه عکسهات ,

 

در ادامه مطلب این پست قرار دادم ....

 

لطفا بفرمایید ادامه مطلب ....

 

 

 

 

 

 اینجا 10 ماهه هستی ,

 

با بابایی رفتی بیرون و اونقدر خسته شده بودی که توی راه برگشت خوابت برده بود ,

 

مثل فرشته ها به خواب ناز رفتی فدای تو بشه مامان

 

 

اینجا تپل تر بودی , ولی الان لپات خیلی کوچولوتر شده گل مامان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قربون ناز و ادات , با این گیره هات دخمل کوچولوی من

 

 

 


بعد از 10 ماهه شدنت و در طول یازدهمین ماه حضورت در کنار من و بابایی , اتفاقات مختلفی افتاد و پیشرفتهای زیادی هم داشتی عزیز دلم  ... قربون دست و پاها و صورت کوچولو و زیبات بشم من گلم , این روزها از همه چیز میگیری و بلند میشی و می ایستی  ,  تا میزارمت زمین اولین کاری که میکنی از میز بزرگ توی سالن میگیری و بلند میشی و محکم با اون دست کوچولوت میزنی روش خوشگل من ....

 

 

مهمترین موفقیتت در طول این ماه , ایستادنت به تنهایی بود , حالا دیگه میتونی به تنهایی کمی بایستی , 10 ماه و نیمه  بودی که به این موفقیت رسیدی نازنینم , اما به طور کامل و بدون ترس , در آستانه 11 ماهگی تونستی این کار رو انجام بدی دخملی باهوش من ...

 

 

به تازگی یاد گرفتی بای بای کنی , و خیلی بامزه دستت رو تکون میدی برای بای بای کردن , و من میخوام بخورمت شیریییییییینمممممم , گاهی دو دستی این کار رو انجام میدی دوست داشتنی من ...  فدای دست کوچولو , پا کوچولوهات بشه مامان ....

 

 

کلماتی که ساده باشه رو , وقتی من تکرار میکنم , تو هم تکرار میکنی  ...

میگم به به , تو هم میگی به به , میگم ددر , تو هم میگی دد , چند روز پیش میز رو تازه پاک کردم و همون موقع تو ازش گرفتی تا بلند بشی , منم بهت گفتم : دخترم میز رو الان پاک کردم مامانی , بعدم به شوخی گفتم : ای بابا .... توام با همون زبون خوشگل بچگونت گفتی : ا بابا  ... من و بابایی مردیم از خنده و کلی ذوق کردیم ...

 

 

کلمات ماما و بابا رو همچنان به راحتی ادا میکنی , اما یه نکته داره و اونم اینکه , فقط وقتی که شیر یا به قولی "هام " بخوای و خوابت گرفته باشه , و همینطور وقتی پی پی کرده باشی خندونک ماما میگی  خندونک , اونم نه یه بار , نه دو بار , بلکه چند بار بدبو .... ولی در بقیه مواقع فقط میگی بابا و به هیچ وجهی ماما نمیگی تعجب ... آخه تبعیض در این حد ؟؟؟ خندونک

 

 

 

وقت اذان و قرآن که بشه میدویی جلوی تلویزیون و به دقت گوش میدی و چشم میدوزی به تلویزیون ,  و منتظر میشی تا من صلوات بفرستم و تو بخندی ... تا اذان شروع میشه , میری جلوی تلویزیون و از میزش میگیری و بلند میشی و بعد هم نگاهم میکنی ببینی کی صلوات میفرستم بلند ... فدای اون هوش و حواست بشم من آخه دختررررررررررررررررررر....

 

 

همچنان به شیوه خودت چهار دست و پا میری و کف پات رو هم وسطاش روی زمین میزاری و خیلی بامزه میشی از عقب که نگاهت میکنم ...بغل

 

 

بعد از 10 ماهه شدنت چند باری رو با بابایی واسه گردش رفتی بیرون و دور زدی , و چندین و چند بار هم با همدیگه رفتیم روضه و عزاداری , که حسابی ماه و خانوم بودی دختر خوب من  ....  چند باری رو با هم رفتیم خونه مادر جون و کلی خوش گذشته اونجا , خیلی مادرجون رو دوست داری و تا میبینیش شروع میکنی به سر و صدا و با زبون خودت باهاش صحبت میکنی , فقط هم بغل مادر جون میری و توی بغلش حسابی راحتی  , و تا مادرجون رو هم میبینی شروع میکنی و میخندی مهربون من , مادر جون هم شما رو خیلی دوست داره عزیز دلم ...

 

 

یه بار هم جمعه هفته گذشته , 7 آذر ماه , عمه جون مریم اینا , زحمت کشیدن و با ماشینشون اومدم دنبالمون و به اتفاق هم رفتیم خونه مادرجون , البته اون روز خیلی حال نداشتی چون شب قبلش حسابی تب کرده بودی و خواب خوبی نداشتی فدات بشم من , ولی با این همه خیلی به تو و من و بابایی خوش گذشت ...

ممنونم عمه جون مهربونم .... خیلی خیلی به زحمت افتادین و شرمندمون کردین خجالت

 

 

 

چهارشنبه شب هم , 12 آذر ماه , به اتفاق هم رفتیم خونه زن عمو مهین ... خیلی خوش گذشت و حسابی پیششون بودیم و شام هم موندیم و انداختیمشون تو زحمت حسااااااااابی خجالت .... عاطفه جون , دختر عموی گل و مهربونت هم خیلی زحمت کشید و خلاصه حسابی به زحمت افتادن اون شب خجالت ... اما خیلی بهمون خوش گذشت در کنار خوانواده مهربون زن عمو مهین خوب و نازنین .... ممنونم زن عمو مهین مهربون و گلم ...

 

 

 

 

این روزها خیلی شیرین تر و خواستنی تر و نازتر شدی و من از نگاه کردن به صورت و قد و بالای تو لذت میبرم ... این روزها خیلی مهربان تر شدی , همیشه لبخند به لب هستی و به همه میخندی خوشروی من ... به شدت به من وابسته تر شدی و اگر بخوام چند دقیقه ای رو استراحت کنم نمیزاری و بابایی با هزار تا ترفند مشغولت میکنه تا به سمت من نیای ... تا منو میبینی میدویی طرفم و میخندی و خودت رو میچسبونی به من خوشگلمممممم ..... عاشق اینی که با من یا بابایی بازی و شوخی کنی و غش غش بخندی ... بوسبوسبوس

 

 

گرچه هنوز هم سر خوابیدنت مشکل دارم و خیلی اذیت میشم برای خوابت جیگر کوچولوی من .... روی پام به هیچ وجه نمیخوابی , خیلی سعی کردم و تلاش کردم تا عادتت رو عوض کنم , اما نشد که نشد , تا حدود دو ماه پیش با خوردن شیر راحت خوابت میبرد اما مدتیه که با شیر هم بد میخوابی , اگه دیگه خیلی خیلی خسته باشی و دور و برت هم خلوت باشه و کسی یا چیزی هم حواست رو پرت نکنه میخوابی , وگرنه با شیر هم نمیخوابی و من فقط باید سرت رو بزارم روی شونم و اونقدر راه ببرمت تا خوابت ببره عزیز دلم .... این کار کلا کمر و دست و پای من رو داغون کرده با اجازت خانوم کوچولوی ناقلا و شیطون بلای منننننننن متنظر ...  شبها هم چند باری بیدار میشی و شیر میخوری و دوباره میخوابی , اما گاهی اوقات به خصوص وقتی برای دندونات اذیت میشی , وقت نماز بیدار میشی و دیگه هر چی شیر میدم خوابت نمیبره و باید باز هم روی شونه یا توی بغلم اونقدر بچرخونمت تا بخوابی جییییییییییگررررررررر ....

 

اما همش فدای یه تار موی قشنگت عزیز دلم ,

 

فدای سرت همه سختیها نازنین مامان ...

بغلبغلبغل

من عاااااااااااااااااااشقتممممممممممم همچناااااااااااااااااااااااااااااااان ...

 

 

 

 

تعویض پمپرزت هم برای خودش ماجراها دارد خندونک , دو بار از روی تشک تعویضت بلند میشی و میری و یه دوری میزنی تعجب و با لبخند بدو بدو برمیگردی خندونک تا اینکه بالاخره من موفق به بستن شما میشم بلا خانوم خندونک .... گاهی هم نصفه نیمه بسته میشی و کار به جاهای باریک میکشه دیگه جوجه من ... زبان

 

کلا هر چی شستن پاهات موقع تعویضت و یا حمام رفتنت به آسونیه و خیلی خوشت میاد و استقبال میکنی , اما همونقدر هم از پوشیدن لباس و عوض کردن لباس بدت میاد و اصلا میونه خوبی نداری باهاش , به خصوص که الان هم هوا سرد شده و موقع بیرون رفتن باید حسابی پوشیده باشی عزیز دل مامان  ....

 

 

مامانی خوب به هر حال هر کسی یه اخلاقی داره دیگه خندونک,

 

توقعاتی دارین از منه بچه به خدا تعجب

 

 

 

محبت کلا عاشقتممممممممممممممم رفته دخترممممممممممم محبت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 اولین باری که چند ثانیه ای رو کاملا به طور مستقل ایستادی دخترمممممم

بغلبغل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعدش ذوق کرده بودی و پشت سر هم می ایستادی نازدونه من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عزیز دل مامان که یه پای ثابت ایستادن روبروی کتابخونه است

البته کتاب نمیخونه جیگر ما اینجا , با کلید در کتابخونه بازی میکنه خندونک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روبروی پاتوق همیشگیت یعنی کتابخونه نشستی و خسته از بازی شدی حسااااااابی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دخملی یکی یه دونه من که " بای بای " یاد گرفته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بابایی گلت عاااااااااااشق این عکسته نازدونه من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عاشق لپ تاپی و نمیتونم اصلا وقتی بیداری باهاش کار کنم

 

اینجام از غفلت مامانی استفاده کردی و داری خرابکاری میکنی و حرییییییییییفت نمیشم

 

با یه همچین مشقتایی من پست میزارما خندونک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه هفته گذشته , 6 آذرماه 1393 ,

 

10 ماه و سه هفتگیت بود , برای اولین بار تب کردی عزیز دلممممممم

 

تا به حال توی این 10 ماه و نیمه بودنت , شکر خدا مریض نشده بودی نازنینم

 

مگه گاهی واسه واکسنت بی حال بوده باشی

 

اون روز از غروب کمی داغ شدی , اولین بار بود اینقدر گرم بود سرت و دستات

 

مدام تب سنج گذاشتم , بابایی هم اون شب خونه نبود

 

تبت تا 38.5 هم بالا رفت ,

 

اما خداروشکر با شربت استامینفون و پاشویه و بعد هم شیاف استامینوفن 125 ,

 

همون شب تبت پایین اومد و به 36 رسید ....

 

خدایا ممنونم بابت این همه لطف و نظرت به ما ....

 

فکر کنم دلیل تبت , دندونهای نیش پایینت باشه که البته هنوزم خبری ازشون نیست ...

 

چون هیچ علامتی از سرماخوردگی که نداشتی ,

 

و همون شب هم تبت کلا قطع شد و دیگه تکرار نشد الحمدلله .....

 

فدات بشم که اینقدر چشمات بی حس و حاله به خاطر تبت نفس من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با اینکه تب داری ولی باز هم شیطنت میکنی بازیگوش من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هنوز بابایی خونه بود اینجا و نرفته بود بیرون و تو تبت در حال بالا رفتن بود عمر من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بغلقربان بره مامانشششششششششششششبغل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چشمات یه دریاست جیگرم , واسه من یه دنیاست جیگرم

 

( مامانی از عشقت شاعر میشود خندونک)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بوس دخملی در حال بازی وسط اسباب بازیهایش بوس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قربون این خنده هاتو دندونات برم منننننننننننننن عزیز دلم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با این اسپری بینیت همش میزنی روی میز و با بابایی که داره با لپ تاپ کار میکنه شوخی میکنی

 

میخوای بابایی رو گول بزنی و بری سراغ لپ تاپ عایا ؟؟؟ خندونک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حدس ما در عکس بالا درست بود کاملا .... بفرمایید ببینید ...

 

فرصت کار با لپ تاپ رو به هیچ وجه نمیدی و تا از دور میبینی , میدویی سمتش راضی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همچنان در حال تلاش برای به دست آوردن لپ تاپ بابایی چشمک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دو هفته پیش مریض بودم و بابایی مهربون زحمت کشید و برای اولین بار کوکو سبزی درست کرد ...

 

دستور داده بودن که به هیچ وچه در آشپزیشون دخالتی نکنم و فقط بخوابم ...

 

بنده هم امرشون رو اطاعت کردم و فقط برای گرفتن عکس یادگاری وارد آشپخونه شدم ...

 

واقعا خیلی عالی و خوشمزه بود ..... ممنونممممممممممممم

 

محبت فدای دستای مهربون و عشق و صفات عزیزم محبت

 

 

 

 

 

 

 

اینم انگشترعقیق بابایی که با یه وسواسی حین آشپزی در آوردن محبت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در حال تماشای ویترین اسباب بازیات بودی و هر چی صدات کردم , انگار نه انگار متفکر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این هم یه پاتوق دیگه شما , جلوی جا کفشی روی سرامیک بدبو

 

بهت میگم : دخترم اینجا نشین سرده , واسه من دست میزنی خندونک

 

خوبه سوت نمیزنی خندونک

بوسبوسبوس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یکی از سرگرمیها و تفریحات مورد علاقت ,

 

با دست کوچولوت محکم کوبیدن روی این میزه خندونک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این ضربه گیری که در عکس زیر مشاهده میکنید ,

 

تا چهارماه پیش که اومد توی این خونه , سالم بود و یه خال هم روش نیفتاده بود متفکر,

 

در عرض چهار ماه به این حال و روز افتاده ....تعجب

 

دخمل بلا همه جاش رو با انگشتای نازش کنده و اینطوریش کرده .... خندونکشاکی

 

چقدر بلایی آخه تو دخترررررررررررررررر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فدای قدت برم که درست هم قد میزی و وقتی میشینی میری زیرش بغل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زیر میز هم تو فکر برداشتن لپ تاپ از همون جایی چشمک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عاشششششششششق این تیپتمممممممممممممم من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قد و بالاتو قربوووووووووون دختر نازمممممممممم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خوابینتم خواستنیه تو جیگررررررررررررررررررررررر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این دو تا عکس هم متعلق به 9 ماهگیته که رفتیم عقد خاله , تبریز ,

 

چقدرم خوش گذشتتتتتتتتتتت ... متنظر

 

این عکس رو , یه شب که خوانواده داماد میومدن خونه مامان جون , دایی جون ازت گرفته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این هممممممممممممم آخرین ورژن از نحوه گریه فاطمه جونی ما , خندونک

 

گریه به روش موش شدن خندونک

 

بغل دو روزه اینطوری گریه میکنی وقتی بهانه گیر میشی فدای ناز و اداهات بشم من بغل

 

 

 

و از آخرین کارهای این دو سه روزی که گذاشتن پست 11 ماهگیت به تاخیر افتاد , علاوه بر جمع کردن لبهات به شکل عکس بالا , اونم وقتی گریه میکنی یا به التماس چیزی رو میخوای , اینه که کف پاهات رو میزاری روی زمین و زانوهات رو میگیری بالا و اینجوری چهار دست و پا میری عزیزکمممممممممممم .... خیلی بامزه میشی اینطوری فدای تو بشم من ....

 

و همینطور اینکه , کلمه " مامان " رو هم خیلی بیشتر و بهتر داری تلفظ میکنی عروسکم بوس

و حرف " ن " دیگه شنیده میشه قربونتتتتتتتتتت برمممممممممبغل

 

 

آخرشششششششش من میخوررمتتتتتتتتتتتتت عشق من ....

 

 

پسندها (10)

نظرات (25)

setareh
18 آذر 93 1:40
این گل خوشگل به مناسبت یازده ماهگی عزیز دل خاله http://s5.picofile.com/file/8156096834/ra4_1875.jpg زهرا جونم اگه تونستی ببینی بهم خبر بده , چون اولین باره این کارو یاد گرفتم , نمی دونم موفق شدم برات عکس رو بزارم یا نه
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام ستاره جون گل و نازنین و دوست داشتنی خودم ممنووووووووووووووووونم خاله ستاره جون مهربونم بابت این گل زیبا و قشنگتتتتتتتتتت .... بله دوست گل من , تونستم ببینمش , واقعا ممنون بابت این هدیه خووووووووووشگلت , خیلیییییییییییییییی مهربونییییییییییی خواهر جونم .... میبوسمت و دوستت دارممممممممممم ...
setareh
18 آذر 93 1:44
یازده ماهگیت مبارک باشه عزیز دلم ... عروس بشی انشاالله .. الهی من فدای این صورت ماهت بشم خاله جون ... چقدر تو نازی ... چشم بد ازت دور باشه الهی عزیزم ... اینم تقدیم به فاطمه جونم و خواهر عزیزم ... http://s5.picofile.com/file/8156097068/94555420205657790619_300x264.jpg
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلاااااااااااااام ستاره نازنین و مهربوووووووووووووونممممممممم ممنونم خاله جون عزیزمممممممممممم بابت تبریکت و دعاهای خوبت وااااااااااااااااااااای ممنون ستاره گلم , چه گل زیبایی , با این همه محبتت مدام شرمندمون میکنی خواهر جون خوشگلم .... دوستت دارمممممممممممم و میبوسمت آجی جون ...
setareh
18 آذر 93 2:11
سلام زهرای خوب و عزیز و مهربونم ... خواهر دوست داشتنی خودم .. الهی من فدای این حرف زدنات بشم که اینقدر باحال ا بابا میگی همه عکسات ناز و خوشگلن , هر چی نگات میکنم سیر نمیشم اون عکس کتابخونه از اون زاویه شبیهه خونه ما هست ما هم کتابخونمون همون شکلی و همون جاست روبروی سالن و روی بالکنه که شکل اتاقش کردیم , ولی کتابخونه همون سمت قرار داره , خیلی برام جالب بود که مثل هم بوده دست همسر مهربونت درد نکنه , خدا برای هم نگهتون داره راستی الان حالت بهتر شد ؟؟؟؟ منم چند روز پیش دل درد داشتم , بعدش بعد از ظهر حالم بهتر بود , ولی همسری به اصرار ظرفای ناهارو شست و هر چی گفتم من میشورم حالم خوبه , گفت نه من خودم میشورم واقعا باید خدا رو شکر کنیم به خاطر داشتن این همسر های مهربان زهرا جون فاطمه با مشت رو اون میز میزنه یه وقت زبانم لال اون شیشه نشکنه خیلی مواظب باش عزیز دلم ... چقدر خوشگل رو پای باباییش لم میده تو عکس آخری هم مثل بچه ژاپنی ها شده خیلی باحال شده قیافه اش زهرا جون عکاس ماهری هستیا که از لحظات ناب به موقع عکس میگیری آفرین بر تو مامانی خوب و زرنگ و باهوش و دوست داشتنی انشاالله همیشه در کنار هم خوشبخت و سعادتمند و شاد و سلامت باشید عزیز دلم ... ببخش خیلی پر حرفی کردم و وقت عزیزت رو گرفتم ... فاطمه نازم رو ببوس
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام ستاره عزیز و مهربون و باوفای خودمممممممممممم واااااااااااااااااااااااای ممنون از این همه محبت و لطف نسبت به من و فاطمه جونی , چقدر قلب مهربونی داری آخه تو دختر , این همه وقت میزاری و برامون مینویسی واقعا ممنووووووووووونم ... چه جالب که کتابخونه شما هم جایی شبیه اینجا قرار داره , این شباهت برای من هم جالبه گلم , خداروشکر حالم خیلی بهتره عزیز دلم , ممنون که جویای حالمی و حالم برات مهم بوده نازنینم , خداروشکر که تو هم بهتر شدی خواهر جون , واقعا داشتن همسر خوب و مهربون نعمت بزرگیه که باید قدردانش باشیم و شکر کنیم خدارو بابتش , دست همسر گلت هم درد نکنه که هوای ستاره جون یکی یه دونه ما رو داره ... فاطمه که مدام دور و بر اون میزه , البته خداروشکر شیشه میز خیلی محکم و ضخیمه و نازک نیست و فاطمه با دستش که میزنه روش , من بیشتر نگران دستشم که درد نگیره , حواسم که خیلی بهش هست , اما دیگه داره وجود این میز واقعا خطرناک میشه با بزرگتر شدن و راه افتادن فاطمه جونی و باید کم کم از اونجا بردارمش , ممنون که به فکر سلامتی فاطمه گلی هستی خاله ستاره جون مهربون .... منم برات آرزوی بهترینها و شادی و سلامتی دارم دوست مهربون و دوست داشتنی خودم .... دوستت دارمممممممممم و میبوسمت خواهر جونم ...
setareh
18 آذر 93 2:24
تو صفحه مدیریت وبلاگت , تو قسمت ارتباطات , برو توی نی نی گپ , برات درخواست فرستادم جیگر , اگه هست تاییدش کن عزیزم , البته اگه دوست داری
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
درخواستت رو تایید کردممممممممم ستاره نازنینممممم ... معلومه که دوست دارم خواهر جونم ... میبوسمت ... راستی گلم , تاخیر در تایید و پاسخ کامنتهات رو بر من ببخش , واقعا فرصت نداشتم , خیلی شرمنده که اینقدر دیر شد خواهر جون خوب و باوفای من ...
بابا و مامان
18 آذر 93 2:42
11 ماهگیت مبارک عزیز دلم
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون محمد پارسا و یاسمن جونم ممنونم عزیز دلم بابت تبریکت ...
بابا و مامان
18 آذر 93 2:43
مامان میام پستتون را با دقت می خونم , الان دیره و حسابی خوابم میاد , اومدم یه سلامی بکنم و یه بوس از صورت ماه خوشگلم بردارم و برم
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
ممنونم مامانی محمد پارسا و یاسمن جونم بابت این لطف و محبتت ... هر وقت بیای من رو خوشحال میکنی دوست خوب من ... همیشه منتظر حضورت هستم همینقدر که با خستگی اومدی و واسمون کامنت گذاشتی خیلی باارزشه و یه دنیا ممنونممممممم .... دوستت دارم و میبوسمت دوست نازنین و مهربون من ...
مامان ندا
18 آذر 93 6:52
عزززززیززززززدلم ... فدای اون لبخندات بشم ... با اون مرواریدای نازت , ۱۱ ماهگیت مباررررک ایستادنت مباررررک خوشگلم ... انشاالله همیشه سلامت باشی ... و مامانی به همین زودی پست جدید راه رفتن فاطمه جووون رو بذارن
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون صاینا جونم ممنونم دوست خوب من بابت تبریکات و محبتت نسبت به فاطمه جونی , و باز هم ممنون بابت دعای خیرت عزیز دلممممممم ... خوشحالم اومدی پیشمون ... باز هم منتظرت هستم دوست گل من ... میبوسمت ...
معصومه
18 آذر 93 12:09
ayyyyyyyyyyy eshghammmmmmm , dostet daram , har chand mamanet be ma eftekhar nemide , ama ma hamchenan khater khashim
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام معصومه جون گل و عزیزم , مامانی مهربون ستیا جونم ممنونم عزیز دلم بابت لطف و محبت همیشگیت نسبت به من و فاطمه جونی , این حرفها چیه عزیزم , من مخلص شما مادر و دختر گل و نازنین هم هستم ... همیشه دوستتون داشتم و دارم و به یادتون هستم دوست خوب من ... باور کن فرصت زیادی ندارم و واقعا لطف و محبت دوستای مهربونم رو نمیتونم اونطور که باید جواب بدم , ببخش اگه کمتر فرصت میکنم بیام پیشت و برات کامنت بزارم ... خودت میدونی دیگه دلیلش رو عزیز دلم ... , خودت ببخش دوست نازنین من ... میبوسمتون و دوستتون دارم همیشه ...
معصومه
18 آذر 93 19:11
ای وای این رمز رو تایید نکن ....
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
چشمممممممممممممم مامانی مهربون ستیا جونی ... حواسمممممممممم هستتتتتتتتتت ...
مامان روشا
18 آذر 93 22:42
سلام دختر ناز , 11ماهگیت مبارک , انشاالله همیشه سالم و سلامت باشی . خانومی تونستی به روشاجون منم سر بزن .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون روشا جون ممنونم بابت تبریک و دعای خیرت دوست خوبم ... چشم عزیزم , در اولین فرصت میام پیشتون انشاالله ... بازم منتظر حضورتون توی وبلاگمون هستم دوست گلم ...
مامان الهام
19 آذر 93 15:10
عزیز دلم 11 ماهگیت مبارک , ای جونم عشق منه این دخمل , نفس خاله میبوسمت .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و نازنین سلنای خوشگلم ممنونم عزیز دلم بابت تبریک و محبتت نسبت به فاطمه جونی , ممنووووووووووووووونم خاله جون مهربونمممممممم .... منم دوستتون دارم و میبوسمتون ...
مامان کبری و دخترعمو مهشاد
20 آذر 93 23:52
سلام وبلاگ زیبایی دارین . به ما هم سر بزنین . اگه دوست داشتین ما رو لینک کنید .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون شهاب کوچولو ممنونم که به ما سر زدین دوست خوبم ... خوشحالم کردین ... چشم عزیزم , انشاالله در اولین فرصت میام پیشتون و بهتون خبر میدم لینک شدنتون رو .... باز هم منتظر حضورتون در وبلاگمون هستم دوست عزیزم ...
مامان نفس
21 آذر 93 1:31
ووووووااااااااااااااااااااااااااااااااای که چقدر عسله دخمل خوشگللتون , خدا حفظش کنه براتون
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون نفس جون ممنونم از لطف و محبتت نسبت به فاطمه جونی ما دوست خوبم, و باز هم ممنون بابت دعای خیرت عزیزم ... باز هم منتظرت در وبلاگمون هستم ...
مامان آترین
21 آذر 93 1:32
به به چه دختر نازی ، مبارکه عزیزم , از طرف من دخملو ببوسید .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون آترین جون ممنونم دوست خوبم بابت لطف و محبتت نسبت به فاطمه جونی ما , باز هم منتظر حضورتون در وبلاگمون هستم دوست عزیزم ...
زن دایی آ رزو
21 آذر 93 22:05
سلام عزیزم انشاالله که حالتون خوب باشه . دلم واستون تنگ شده . فاطمه جیگرم ماشاالله بزرگ شده . قربون لباش بشم که اون مدلی کرده راستی زن دایی گفتن هم بهش یاد بده فدای ایستادنش بشم من . از طرف من و دایی بوسش کن .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلاااااااااااامممممممم زندااااااااااااااااااایی جووووووووون گل و نازنین و مهربون فاطمه جونی ممنونم عزیز دلم که همیشه جویای حالمونی و یه پای ثابت وبلاگمون , قربون محبتت خواهر جونم , ما خوبیم عزیز دلم , خداروشکر , امیدوارم که شما هم خوب باشین , ما هم حساااااااااااااااابی دلتنگتونیم عزیزم , همیشه به فاطمه جونی محبت داری و مثل همیشه شرمنده میکنی با این همه لطف و مهربونیت گلم , چشمممممممممممممم , حتما , زندایی جون هم یادش میگم بگه عزیز دلم , چرا که نه عزیزم , اتفاقا امروز داشتم به این موضوع فکر میکردمممممم , چه تفاهمی داریماااااااااااااااااااااا من هم میبوسمت خواهر جون گل و مهربونم ... به داداشیم هم سلااااااااااااااااام برسوووووووووووووون عزیز دلم ...
setareh
22 آذر 93 0:01
سلام زهرای خوب و عزیز و مهربونم .. خواهر عزیز خودم ... به خدا خیلی شرمنده ام میکنی آخه من که کاری انجام نمیدم گلم ... لایق این همه تعریف نیستم گلم , تو خودت مهربون و با محبتی و جواب لطف و محبت خودت رو میگیری عزیزم ... مگه نشنیدی خوبی کنی خوبی میبینی و اگه بدی کنی بدی میبینی ... خوب تو همیشه در حق من لطف داری و خیلی با محبتی ..... خوبی ؟؟؟ فاطمه جونی خوبه ؟؟؟؟ مواظب خودتون باشید ... اصلا خودتو تو معذوریت نزار که بخوای سریع جواب بدی عزیزم , من شرایطت رو درک میکنم و اصلا جواب هم ندی ناراحت نمیشم و فقط همین که جویای حالت باشم و ازت خبر داشته باشم که خوبین کافیه ..... انشاالله که خوب هستین ... دوست دارم خواهر خوبم . بوسسسسسسسسسسسسسسس . فاطمه من رو هم ببوس
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام ستاره جون گل و مهربون و نازنینم فدای مهربونی و محبت و صفات عزیز دلممممممممممم ممنون که به فکر من و فاطمه گلی هستی عزیزم و بهمون سر میزنی , بینهایت خوشحالم میکنی .... مطمئن باش که خوبی از خودته گلم و ممنونم که شرایط من رو درک میکنی دوست مهربونم , گرچه وظیفه من هست که محبتهات رو زودتر از اینها پاسخ بدم خواهر جونم ... خداروشکر من و فاطمه جونی خوبیم , امیدوارم تو هم خوب باشی عزیز دلم , خیلیییییییییییییییییییی دوستت دارممممممممممممممم خواهر گل و مهربونم و میبوسمت عزیزم ...
مامان فاطمه
22 آذر 93 14:13
سلام به زهرای عزیزم و فاطمه دوست داشتنی خودم ... خوبی خواهر ؟ چه خبرا ؟ قربون دخمل بلایی برم من با این لپاش 11 ماهگی ناناز خانوم مبارک یعنی میشه یه روز از نزدیک همو ببینیم ؟ من که خیلی دوست دارم یه قراری با هم بذاریم با مامان مهیلا جون تو حرمی جایی ببینیم همو ... نمی دونم نظر شما چیه ؟ موافقی آیا ؟
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و نازنین فاطمه جونی خوشگلم خوبم , ممنونم خواهر جون , سلامتی عزیز دلم , خبر خاصی نیست جز شیطنت ها و بازیگوشی های دخمل بلا ... ممنون بابت محبت همیشگیت نسبت به ما و تبریکت دوست مهربونم , من هم خیلی دوست دارم همدیگرو از نزدیک ببینیم و بیشتر با هم آشنا بشیم خواهر جون خوب من , انشاالله که بشه به زودی زود ... هر چی خدا بخواد گلم ... دوستت دارم و میبوسمت دوست نازنین من ...
لي لي
23 آذر 93 10:59
يازده ماهگی فرشته ی نازت مبارک خواهر .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام المیرای گل و مهربونم , مامانی نازنین آوای خوشگلم فدات بشم خواهر جونم , نمیدونی کامنتات چقدر خوشحالم میکنه و برام نشونه اینه که خوبی ... ممنونم بابت تبریکت عزیز دلم , دوستت دارم و میبوسمت خواهر جون خوب من ...
مامان مهرناز
23 آذر 93 22:51
یازده ماهگیت مبارک باشه عزیز دلم .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و نازنین مهرناز جونم ممنونم عزیز دلم بابت تبریک و محبتت , دوستت دارم و میبوسمت دوست خوب من ...
فریبا
25 آذر 93 11:27
11 ماهگیت مبارک خاله جونممممممممممممممممم , عاشقتم خوشگل خانممممممممممممممممممممممم ...
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان فریبای گل و مهربون نفس جونممممممممممم ممنونم خاله جون نازنینم بابت تبریکت ... ما هم شما رو خیلی خیلیییییییییییییی دوستتون داریییییییییییییییییممممممممم ... میبوسمت دوست مهربونم و بابت رمز هم ممنون عزیز دلم ...
مامان آدرینا
26 آذر 93 0:24
سلام دوست خوبم این فرشته نازم چقدر برزگ و خانم شده هززززززار ماشاالله ..... مرسی از اینکه برامون پیام گذاشتی . من هروقت بیام نت همیشه بهتون سر میزنم اما نتونستم براتون پیام بزارم , ببخشید . یه سبد پر از بوس برای فاطمه جون و مامانش
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلاااااااااااااااااااااااام مامانی گل و مهربون آدرینای خوشگلمممممممم ممنونم عزیز دلم از لطف و محبت همیشگیت نسبت به ما ... و باز هم ممنون که همیشه بهمون سر میزنی و جویای حالمونی ... هر وقت بیای و و هر زمانی کامنت بزاری خوشحالم میکنی دوست خوب من و برای من عزیزین , هم خودت و هم دختر نازت عزیز دلم ... دوستتون دارممممممممممممممم و میبوسمتون ...
مانیا
30 آذر 93 21:01
سلام مامان فاطمه نازنین !! خوبین شما ؟؟؟ مشخصه ک خیلی درگیر هستین ! عکس های فاطمه جونم خیلی قشنگ بود ، کلا مشخصه ک از همین الان اهل مطالعه است ک همش جلوی کتابخونه قرار میذاره با خودش إنشاالله خدا سایه شما رو براش نگه داره ، واقعا همه ی مامانا این همه زحمت میکشن ، وقتی میام اینجا همش سختیایی ک مامان سر بزرگ کردن ما کشیدن یادم میاد ، با این ک مامانم شاغل بودن اما بازم هیچ‌وقت هیچ‌وقت ما کمبود نداشتیم ! ممنون از این حس خوبی ک به آدم میدین پست قبلی هم امدم اما خوب رمز نداشتم , ولی إنشاالله به خیر گذشته ، هیچ وقت اتفاقایی ک میفته بی حکمت نیست , خودتون هم إنشاالله بهترید ، اآخه یکی از عکسا نوشته بودین مریض بودین , فاطمه جونم ببوسین از طرف من و خانواده ، حسابی دیگه میتونه الان شیطونی کنه و آتیش بسوزونه مواظبش باشید حسابی
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلااااااااااااااااااممممممممم مانیای عزیز و دوست داشتنی خودم ممنونم عزیز دلم که جویای حالمونی , ما خوبیم گلم , فدات بشم , آره عزیزم حسابی درگیر هستم و مشغووووووول .... عزیز دلم کم پیدا بودی این چند وقته و دلم برات تنگ شده بود حساااااااااااااابی , دلتنگ بودم برای کامنتهای پر از لطف و محبت همیشگیت دوست خوب من ... , چقدر خوشحالم باز هم اینجا میبینمت عزیزم .... فاطمه انشاالله که اهل مطالعه باشه و کتابخون , چون خیلی دوست دارم اینطور باشه خدا مادر مهربون و زحمتکشتون رو براتون حفظ کنه دوست گلم , خوشحالم که خوندن این وبلاگ باعث میشه بیش از پیش قدر زحمات مادرتون رو بدونین و به نوعی یادآور زحمات بی دریغ مادرتون هستم .... واقعا خوشحالم که از اومدن به وبلاگمون حس خوب بهت دست میده عزیزمممممم .... باید بگم که واقعا مادری نمونه دارین که با این همه مشغله , بی هیچ کمبودی شما رو بزرگ و تربیت کرده ... اجرشون با خدا ... قدر زحماتشون رو همیشه و همیشه بدون و هرگز از یاد نبر که چه سختی هایی رو متحمل شدن برای خوب بزرگ شدن شما ... سلام من رو هم بهشون برسون .... عزیز دلم راجع به پست رمزدار هم نگران نباش , از دعاهای دوستای گلی مثل شما ما خوبیم و خداروشکر پست قبلی هم چیز خاصی نبوده دوست خوب من ... فاطمه که حسااااااااااابی بازیگوش شده و آتیش میسوزونه بدجووووووررررررر , فقط آخر شبها که خوابه میتونم بیام نت ... اجازه کار با لپ تاپ رو نمیده اصلا .... ببخش جواب کامنتت رو دیر دادم عزیزم , واقعا شرمنده , اصلا وقت نداشتم مانیای خوب و مهربونم ... میبوسمت و دوستت دارم دوست نازنینم ...
مانیا
30 آذر 93 21:02
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
ممنووووووووونم مانیای گل و نازنینم میبوسمت دوست مهربون و خوبم ...
مامان امیررضا
2 دی 93 11:48
سلام یازده ماهگی دخملی مبارک , خانومی شده برا خودش .... الهی خاله فدای ایستادنت بشه که تمام تلاشت رو داری میکنی.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون امیررضا کوچولو ممنونم دوست نازنینم بابت تبریک و محبت همیشگیت نسبت به فاطمه جونی .... حساااااااابی در تلاشه دخملی , ولی نمیدونم چرا علاقه ای به راه افتادن نداره زیااااااااااد ما هم عجوووووووووووووووول دوستت دارممممم و میبوسمت دوست خوب من ...
ثمره مامان حوا
4 دی 93 1:16
مادرها پر از احساس و شورن واسه بچه هاشون ... خدا فاطمه خانوم رو براتون نگه داره عزیزم
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و نازنین و حوا جونم ممنونم که به وبلاگ ما اومدی دوست خوب من ... واقعا همینطوره که میگی , مادرها برای بچه هاشون پر از احساسهای دوست داشتنی هستن ... ممنونم دوست نازنینم بابت دعای زیبا و خیرت .... باز هم منتظر حضورت در وبلاگمون هستم دوست خوبم ...