فاطمه دوست داشتنی مافاطمه دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

دخمل بلا , نور چشمی و عزیز دل مامان و بابا

این روزهای من و فاطمه جونی

1392/8/28 15:13
2,120 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دخملی عزیز و نازنین مامان و بابا

 

ماچماچماچ

 

 

پس کییییییییییی میای دختررررررررررررر ,  دل مارو که حسابی آب کردی تو نازنازی ماااااااااااااااا

 

بغلبغلبغل

 

 


عزیز دلم , دخمل خوشگلم ,  قبل از همه این رو بگم که این پست رو تقدیم میکنم به

 

زنداییییییییییییییییی جون مهربونننننننننننننننن

ماچماچماچ

 

 

باید بگم که زندایی  جون  شما  ,  از خواننده های پر و پا قرص وبلاگمونه لبخند ,  گرچه  به جز  یک  بار  ,   دیگه  برای ما  کامنت  نذاشته  و از این بابت حسابش رو خواهم رسید  . قهر

 


زندایی جون  عزیزمونننننننننننننن  این چند روزه هم که پست جدید نذاشتیم حسابی شاکی شده بازنده  و چون چند باری سر زده  و  دیده  که از  پست جدید  و خبرای  جدید  ,  هیچ خبری نیست نیشخند , حسابی حوصلش سر رفته چشم و چند روز پیش درخواست کرده که وبلاگ رو به زودی به روز کنیم و از خبرای جدید بنویسیم. مژه

 

 

چشمممممممممممممممم   زندایییییییییییییییی   جوووووووووووووووووووون مهربوننننننننننننننننننننننننن 

بغلماچبغل

 


اینم پست جدید  که یه دلیل مهمش علاوه بر نوشتن خاطرات این چند روزه  ,  برای تشکر از شماستماچ هم به خاطر اینکه به وبلاگ ما میای و جویای حالمونی ماچ و هم از بابت گیره های خوشگلی که برای فاطمه جونی خریدی عزیزمممممممممممممممم بغل.

 

 

فاطمه جونی , ببین زنداییت چی کار کرده براتتتتتتتتتتتتتتتتت مژه  .  چه گیره های نازی برات خریده ,

قلب ماچ چقدرم خوش سلیقه است این زندایی جونی . مژهماچ


فاطمه جون عزیزم ,  خوشگل مامان , چند روز پیش  زندایی جون زنگ زده بود که حالمون رو بپرسه و گفت که چرا پست جدیدی نذاشتم بازنده و مدام میره نگاه میکنه و میبینه که خبر جدیدی نیستمشغول تلفن ,   بعد  قرار شد که از اخبار این چند روزه بنویسم و بزارم توی وبلاگ . لبخند

 

 

همون موقع خبردار شدم که زندایی جون چند تا گیره سر خوشگل برات خریده , قرار شد که برام ایمیل کنه عکسش رو تا هم من ببینم ,  چون من مامانی عجولی هستم و کلا  صبر و تحمل ندارمخجالت ,  و هم اینکه عکسش رو بزارم توی این پست جدید ,  فرشته من هم امروز این کار رو کردم البته با کمی تاخیر خجالت


دختر نازنین من ,  این گیره ها رو زندایی جون از چابهار برات خریده قلب , آخه به خاطر کار دایی جون یک سالی میشه رفتن چابهار و قراره چند سالی رو اونجا بمونن خیال باطل , این عکسیه که از طریق ایمیل از چابهار رسیده . لبخند

 

 

 ببخش  که دیر گذاشتم زنداییییییییییی جون منتظر  خجالت  ,  آخه  هم میخواستم چند روزی از عاشورا فاصله بگیریم و بعد عکسش رو بزارم و هم اینکه میخواستم برم سونو و با خبر سونو بزارمش توی وبلاگ عزیزمممممممممم.

 

 

دست گلت درد نکنه زندایی جوووووووووووووووووووووووووون  مهربونننننننننننننننننننننننن

  و خوش سلیقه 

ماچماچماچ

 

 

 

عزیز دل مامان مبارکت باشه

 

 

خانوم کوچولوی من  ,  روز شنبه  ,  من دوباره رفتم دکتر برای چکاپ  لبخند ,   دوباره صدای قلبت رو که تاپ تاپ میکرد  شنیدم قلبقلبقلب ,  قربون قلب کوچولوت برم گل من که اینقدر تند تند میزنه  عزیز دلم.ماچماچماچ

 

 

دکتر گفت  که همه چی خوبه  و  رشدت هم خوب بوده عزیز دل من لبخند ,  مامانی هم خوب رشد کرده بود  نیشخند خنده  و یک کیلو هم دوباره اضافه کرده بود خجالت ,  از دست تو دختر که مامانی رو چاق کردی حسابی . ماچبغل


خانوم دکتر برای من سونوگرافی نوشت لبخند  و من هم از خدا خواسته استقبال کردم خجالت ,  چون خیلی این مدت نگرانت بودم و دلم میخواست دوباره سونو بده تا ببینم وضعیتت چطوره و حال و احوالت خوبه ؟ لبخند  داری چی کار میکنی اونجا  خانوم کوچولو ؟ ماچ  حسابی که منو لگد بارونم کردی نازنازی توی این مدت . فرشته

 


دیروز که دوشنبه بود با کلی استرس راهی سونوگرافی شدم مژه ,  طفلی بابایی هم دو روزه که سرما خورده و دیروز رو توی خونه استراحت میکرد و سر کار نرفته بود افسوس , البته مامانی از بابایی  مهربون  پرستاری میکنه  گلم  تا  زود زود  خوب  و سرحال بشه قلب , نگران نباشییییییی قلب , تعریف از خودم نباشه خجالت  من مامانی خوبی هستم و کلی سوپ و شلغم و آبمیوه برای بابایی جون درست کردم که نوش جان بکنه خجالت ,  خلاصه  بابایی  با همه سرماخوردگی  که  داشت  ولی  به خاطر  تو دخملی گل و نازش قلب  ,  با  اینکه حال نداشت ما رو برد سونوگرافی این  بابایی مهربون . ماچماچماچ

 

 

 کلی توی نوبت نشستم  ,  خوبه نوبت داشتم که یک ساعت منتظر شدم  لبخند , خلاصه رفتم داخل با کلی دلشوره . مژه


دلم میخواست من دستگاه سونو رو از دست دکتر بگیرم و زود شروع کنم و ببینم چه خبر؟ نیشخند

 

 

خانوم دکتر شروع کرد و اولش هیچی نگفت ,  من دوباره استرسم   به  همراه کنجکاویهام شروع شد  و همش از خانوم دکتر سوال کردم راجع به تو  خیال باطل 

, خانوم دکتر گفت :  مگه سونوی آنومالی توی هفته های 22  یا 23  ندادی ؟  گفتم چرا  لبخند  توی هفته 18 سونوی آنومالی دادم و توی هفته 23 هم  سه بعدی  ,  گفت خیلی خوبه لبخند ,  چون اندامها اون موقع مشخصتر هستن و بچه هر چی بزرگتر  بشه  اندامها  توی هم  فرو میرن  ولی  الان  هم  تا جایی که من  میبینم  و  میتونم بررسی کنم همه چی سر جاشه و خوبه  لبخند  ,  خلاصه خانوم دکتر با حوصله سوالاتم رو  جواب داد و بعد از کلی توضیح مژه ,  بالاخره آخرش گفت که وضعیتت خوبه تا اینجا  و  فعلا مشکلی نیست ماچ 

 

 

تا حدودی خیالم راحت شد  لبخند ,  البته فقط تا حدودی نیشخند ,  تا اینکه به دنیا نیای  و من از نزدیک نبینمت و از سلامتیت مطمئن نشم که خیالم راحت نمیشه  مژه  ,  من کلا مامانی مضطربیم  نیشخند ,  میدونم نیشخند ,  از این همیشه نگرانا هستم .خجالت

 

 

فاطمه جونی  من , بابایی از اینکه دیروز سونوگرافیت خوب بود خیلی خوشحال شد عزیزم لبخند و کلی ذوق کرد که تو حالت خوبه نازنازی مامان و بابا لبخند .  تازه برامون قاقا لی لی هم خرید بعد از سونوگرافی  نیشخندممنون بابایی مهربووووون و گللللل قلبماچ.

 

 

فدات بشم نازنینم ,  دوباره دیروز موقع  سونوگرافی  , صدای قلب کوچولوت رو شنیدم قلب .  راستی میدونی چند کیلو بودی  خانوم کوچولوی من ؟ فرشته


توی 31 هفته و 3 روز بودی با وزن 1780 گرم  ماچ  بغلماچ .  فداتتتتت بشم کوچولوی من قلب  خوب رشد کردیا دخمل بلا  ماچ.

 

 

-------------------------------------------------------------------------

 

 

راستی از روز عاشورا هم بگم که چه نذری پختیم دو تایی لبخند ,  اونم به صورت یه دفعه ای و اتفاقی لبخند .

 

 

من  و  شما  ,  دخمل عزیز دلم  ,  هوس شله زرد کرده بودیم این چند روزه توی  ایام عزاداری خجالت و کسی هم نبود برای ما شله زرد بیاره و یا بپزه افسوس  ,  خلاصه شب عاشورا از اونجایی که من دیگه نتونستم صبر کنم از بس شله زرد دلم میخواست خجالت  کمی برنج خیس کردم تا فرداش که روز عاشورا بود برای خودمون شله زرد بپزم لبخند و دو تایی یه دل سیر بخوریم خیال باطل  و البته یه کمی هم به بابایی گل و مهربون  بدیم خجالت قلب  البته از یه کمی , کمی بیشتر نیشخندخنده .

 

 

روز عاشورا ,  نزدیک ظهر  ,  برنج رو بار گذاشتم , از اونجا که مامانیت کلا  در ضمینه آش و سوپ دستش به کم  نمیره و هر چی  هم بخواد کم درست کنه  اما یه دیگ بزرگ میشه خجالت , این قضیه رو توی شله زرد هم اثبات کردم لبخند و برنج وقتی پخت کللللللللللللللیییییییییییییییییییی شد لبخند ,  دو بار قابلمش رو تعویض کردم نیشخند .

 

 

خلاصه دو تایی  حسابی مشغول شدیم به شله زرد درست کردن  تا ظهر عاشورا شد  ,  بابایی هم خونه نبود و رفته  بود  مراسم روز عاشورا و من و تو خونه تنها بودیم  .  آخرای پختش بود و داشتم زعفرون شله زرد  رو در انتها میریختم که یه دفعه متوجه نوشته هایی روی دیگ شله زرد شدم . چند جا نام حسین  افتاده بود . یه حال عجیبی بهم دست داد . نام حسین با عکس یه شمشیر دو شاخه کنارش . اشک توی چشمام جمع شده بود .  همون لحظه دعا و نذر کردم که فاطمه جونی من صحیح و سالم به دنیا بیاد , با دل خوش , کنار من و باباییش باشه , و سال بعد روز  عاشورا  شله زرد  نذری بپزم.

 

 

شله زرد که تموم شد چندین کاسه شد , منم دیدم که زیاده  و چون نام مبارک امام حسین رو هم روی شله زرد دیده بودم , گفتم شاید زیاد شدنش هم حکمتی داشته , بعد تصمیم گرفتم به عنوان نذری پخشش کنم بین همسایه ها , بعد دوتایی با هم رفتیم برای نذری پخش کردن که من خیلی دوست دارمممممممممم.

 

 

بابایی که از مراسم اومد براش تعریف کردم و اون هم خیلی خوشحال شد که  ما  یه  نذری کوچولو دادیم روز عاشورا.

 

 

اینم  شد  نذری من و دخملی  توی روز عاشورا  .

 

 

عزیز دلمممممممم انشاالله ,  سال بعد  ,  روز عاشورا ,  یه نذری خوب و حسابی میپزیم و اون روز  , تو , دخمل ناز من ,  سالم و سلامت ,  در کنار من و بابایی هستییییییییییییی انشاالله . ماچماچماچ

 

 

دختر گل من , فاطمه جونی من , خیلی منتظرتیم من و بابایی .

 

 ماچبغلماچ

 

بابایی که چند روز پیش میگفت چرا اینقدر دیر میگذره  ,  انگار ثانیه ثانیه  میره جلو این  لحظات ,

 

 

 

این دخملی کی میاد بغلش کنیم و ببینیمش آخه .

 

 

ای بابا هنوز دو ماه موندهههههههه

 بغلماچبغل

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (81)

الهام مامان محیا
28 آبان 92 15:13
به به , میبینم که شما هم در انتظار نی نی خوشمل هستین , انشاالله که به سلامتی تو آغوشش بگیری عزیزم. قدر این ماههای عاشقیت رو بدون و ازش لذت ببر که بعدا دلت برای این روزهات تنگ خواهد شد..... راستی از این روزهات هم زیاد عکس بگیر , بعدا خیلی برات جالب خواهد بود.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون محیا جون ممنونم عزیزم که به وبلاگ ما اومدی و برامون کامنت گذاشتی عزیزم. از دعای خیرت بینهایت ممنونم خانومی. واقعا همینطوره که میگی و این روزها با همه سختیهاش خیلی قشنگ و تکرار نشدنی هستند و باید قدر این لحظات رو دونست . سعی میکنم عکس هم بگیرم خانومی . بازم پیش ما بیا عزیزم , خوشحالم میکنی.
مامان آدرینا
28 آبان 92 15:17
سلام دوست خوبم. ممنونم با این همه گرفتاری باز بهمون سر میزنی . ببخش مامانی مهربون که ما کم میاییم به دیدنت چون حسابی سرم شلوغه , آدرینا تمام وقت من رو میگیره , الآن هم خوابیده و من وقت کردم بیام. پست های قبلیت رو خوندم , سیسمونی قشنگی برای دخمل گلت گرفتی . دیگه چیزی نمونده و به زودی فاطمه جون رو میبینی . میدونم این هفته های آخر خیلی کند میگذره ولی بالاخره میگذره و همش میشه خاطره , اونهم از نوع شیرینش . من و آدرینا براتون یه بغل بوس میفرستیم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون آدرینا خوشگله عزیزم ممنونم که میای پیش ما , میدونم که با داشتن یه دخمل خوشگل مثل آدرینا جون دیگه وقت زیادی برات نمیمونه عزیزم , من توقعی ندارم از تو دوست خوبم , رسیدگی به دخمل کوچولوت در اولویته عزیز دلم. ممنون که پستهام رو خوندی و وقت گذاشتی و سیسمونیها رو دیدی گلم , خوشحالم که دوست داشتی عزیزم . لحظات که کند میگذره ولی من حس دو گانه ای دارم , از طرفی دوست دارم زودتر فاطمه جونیم بیاد و ببینمش و خیالم راحت بشه و از طرفی هم میدونم لحظات قشنگی هم که الان دارم تجربه میکنم زیباست و قشنگی خودش رو داره و روزی دلم برای همین روزها تنگ میشه , با این همه بازم عجله دارمممممممممم. وقت کردی بازم پیش ما بیا دوست عزیزم. بوسسسسسسس برای آدرینا جون و مامانیششششش
مامان لي لي
28 آبان 92 15:31
نردبان دلم شکستہ است , میشود براے من کمے دعا کنے , یا اگر خدا اجازہ میدھد کمے بہ جاے من خدا خدا کنے , راستش دلم مثل یک نماز بین راہ خستہ و شکستہ است , میشود براے بیقرارے دلم سفارشے دعا کنے .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی گل و دوست داشتنی آوا جونم عزیز دلم از کامنت مثل همیشه زیبات ممنونم دوست گلم . همیشه دعاگوی تو دوست خوبم هستم عزیزم .
مامان لي لي
28 آبان 92 15:38
سلام عزيز دلم مرسی كه با وضعيت حاملگی ات ميای و برام كامنت ميزاری ، آرزوم سلامت دنيا اومدن فاطمه جونه و بس . دست زن دايی خوبش درد نكنه ، چه گيره های خوشگلی , انشاالله به سلامتی فاطمه جونم استفاده ميكنه .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی گل و دوست داشتنی آوا جونم خواهش میکنم عزیزم , من دوست دارم بیام پیش تو دوست گلم و دخملی خوشگل و نازت عزیز دلم , ممنون که به من و فاطمه جونم لطف داری دوست مهربونم . انشاالله که همه چی خوب پیش میره و فاطمه جونیم با دعای شما دوستای خوبم به سلامتی میاد و ازشون به سلامتی استفاده میکنه عزیزم.
آزاده
28 آبان 92 23:29
سلام دوست خوبم آخ که انتظار شیرینیه , درکت میکنم , قدر این لحظات رو بدون و به خاطر داشته باش , خیلی شیرینه , انشاالله سال بعد محرم , با نی نی تو بغل , بری حرم واسه مراسم شیرخوارگان حسینی . دست زن دایی هم درد نکنه .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام دوست گلم آزاده جون , مامانی گل تبسم کوچولو آره عزیزم , انتظار شیرینیه . سعی میکنم قدرش رو بیشتر بدونم عزیزم . انشاالله همینطور باشه دوست گلم.
مامان مهرناز
29 آبان 92 1:25
چه گل سرای خوشگلی , دست زن دایی جون درد نکنه . نذریتونم قبول باشه , انشاالله سال دیگه در کنار فاطمه جون .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون مهرناز جون از ابراز لطفت ممنونم دوست گلم . قبول حق باشه انشاالله عزیزم . با دعای شما دوستای گلم انشاالله همینطور باشه . بازم پیش ما بیا عزیزم .
مامانی درسا
29 آبان 92 2:22
وای چه پست پر و پیمونی و پر از خبرای شیرین .... چه خوردنی و چه غیر خوردنی نذرتون قبول درگاه الهی .... خانمی گیره هات خیلی خوشگله گلم , انشاالله به سلامتی بذاری روی موهای نازک و حریریت ....... خلاصه خوشحالمون کردی مامانی با خبرای خوبت , عزیزم خوش باشین .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی خوب و گل درسا جونم ممنون که به ما سر میزنی مامانی مهربون . قبول حق باشه دوست گلم . از ابراز لطفت ممنونم عزیزم , انشاالله با دعای شما دوستای گلم همینطور باشه دوست خوب من . خوشحالم که از خوندن این پست خوشحال شدی عزیزم.
مامان لي لي
29 آبان 92 3:11
به پاس خوبیهایت هر بار كه از ذهنم میگذری لبخند پر مهر خدا را برايت آرزو ميكنم.........
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی گل و دوست داشتنی آوا خوشگلم بازم مثل همیشه کامنتت زیبا بود عزیزم. منم برای تو بهترینها رو آرزو دارم دوست نازنینم .
مامان آوا
29 آبان 92 10:06
سلام مامانی نذرتون قبول باشه چه گلسرای نازی , دست زندایی جون درد نکنه . آوا که مو نداره براش گلسر بزنم . بوس بوس بوس برای فاطمه جونم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی مهربون و گل آوا جون قبول حق باشه دوست عزیزم . از ابراز محبتت ممنونم گلم . آوا خوشگله ما که همینطوریشم این همه دلبری میکنه و اینقدر نازه , وای به روزی که به موهاش گلسر هم بزنه , چی میشه این دخملیییییی دیگه . اینمممممممم بوسسسسس برای آوا خوشگله با موهای نازش.
زن دایی آرزو
29 آبان 92 13:23
سلام به خواهر گلم و نی نی خوشگلمون فاطمه جون مبارکت باشه عزیزم. از اونجایی که زن داییت هفت ماهه به دنیا اومده و صبر و تحملش کمه , برای همین هر روز ایجا سر میزنم ببینم خبر تازه ای هست ؟ نذرتون هم قبول باشه عزیزم . بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم. میبوسمتون. راستی از دوستای گلتون هم تشکر میکنم . لطف دارین .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام زنداییییییییییی جون گل و مهربون , ممنونم که همیشه پیش ما میای عزیز دلم . دستت درد نکنه بابت گلسرای خوشگلی که خریدی و عکسی که فرستادی , خواهر گل و عزیزم. بالاخره کامنت گذاشتیا ناقلا , دیگه نامحسوس نیومدی. فاطمه جونی این زندایی شما که میگه هفت ماهه به دنیا اومده , واقعیه ها ؟ عجله داشته و نتونسته تو شیکم مامانیش صبر کنه , زودی اومده بیرون . الانم من با اینکه سرما خوردم و سردرد زیادی دارم ولی چون میدونم عجله میکنی تا پاسخ کامنتت رو ببینی , گفتم زودی پاسخ برات بزارم عزیزم. عزیزم ممنون که برامون کامنت گذاشتی , فدات بشم . قبول حق باشه گلم. منم میبوسمت عزیزممممممممممم.
مامان فاطمه
29 آبان 92 13:34
مامانی رمز پست قبلی رو به ما نمیدی ؟
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون فاطمه جون عزیزم اومدم پیشت خانومی .
مامان فاطمه
29 آبان 92 13:46
سلام مامانی گل فاطمه جون خوبی؟دخملی خوبه؟ یه بار واست نظر گذاشتم ولی انگار نیومده . نذر دو نفرتون قبول . عزاداری هاتونم قبول باشه. ببخشید که یه چند وقتی بهتون سر نزدم . آخه نبودیم . حالا بیای پیشمون متوجه میشی . مراقب خودت باش .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون فاطمه جون خوبم ممنون . دخملی هم خوبه . فقط کمی سرما خوردم و بیحالم و همین باعث شد که پاسخ کامنتت هم دیر بشه دوست عزیزم. ببخش که دیر برات پاسخ گذاشتم. البته دو یا سه روز پیش , اومدم وبلاگت سر زدم و کامنت هم گذاشتم. متوجه شدم که علت نبودن چند روزت چی بوده عزیزم. تسلیت میگم مجددا فوت مادربزرگ عزیزت رو . عزاداریهای شما هم قبول باشه و التماس دعا دارم از تو دوست خوبم. کامنتی که میگی رو نمیدونم چه وقت و توی کدوم پست گذاشتی ولی من تا به اینجا همه کامنتایی رو که از تو داشتم پاسخ دادم عزیزم. ممنون که پیش ما میای و کامنت میزاری . همیشه از دیدنت خوشحال میشم دوست عزیزم . بازم منتظرت هستم دوست مهربونم .
مامان ستاره
29 آبان 92 14:26
زهرا جون نذرت قبول حق انشاالله ... وای موهای تنم سیخ شد , یه حالی شدم وقتی گفتی روش نوشته بود حسین و عکس شمشیر بود ..... انشاالله فاطمه جونی سالم و سلامت دنیا میاد و موقع نذری سال بعد بهت کمک می کنه . مامانی , بعد باید عروسش کنی و احتمالا یه عروس به عروسای من اضافه می شه و میشه یازده تا عروس ... مواظب خودت باش عزیزم ... بوسسسسسسسس
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام ستاره جون گل و مهربونم عزیزم ببخش دیر برای کامنتت پاسخ گذاشتم عزیزم . قربون محبتت برم دوست خوبم . حالم خیلی خوب نبوده چند روزه و حسابی سرما خوردم. ممنونم خانومی , قبول حق باشه , منم حال عجیبی بهم دست داد اون لحظه عزیزم. از دعای خیرت و لطف و محبتت , بینهایت ممنونم دوست مهربونم . پس دیگه مادرشوهر دخملمیییییییی , احترامت واجببببببببببببب شده.
مامان امیررضا
29 آبان 92 14:46
واااااای چه گیره موهایی زندایی برای فاطمه جونی خریده....دست گلش درد نکنه.... امان از دست این مادر و دختر هنری.....دخملی ما نیومده آشپز هم شده..... نذری پزونتون قبول..... انشاالله همون جوری که نوشتی , سال دیگه سه تایی نذری بپزین و با فاطمه جونی خیرات کنین.... انشاالله به زودی فاطمه جونی رو بگیری...
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون امیر رضا کوچولو ممنونم گلم بابت ابراز لطف و محبتت عزیزم. آره دیگه , مامانی حسابی از این دخملی کار کشیده هنوز نیومده . دیگه ما زوج هنری هستیم. قبول حق باشه دوست خوبم , از دعاهای خیرت بینهایت ممنونم . ببخش جواب کامنتت دیر شد عزیزم , به خاطر سرماخوردگی که دارم , این بار کمی دیر تونستم پاسخ کامنتای دوستانم رو بزارم.
پریسا
29 آبان 92 16:19
مامان مهربون نذرت قبول .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون نورا جون ممنونم عزیزم که به ما سر زدی . قبول حق باشه انشاالله .
معصومه
29 آبان 92 17:21
سلام , نذرت قبول و حاجت روا انشاالله عزیزم .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام خاله معصومه جون خوب و مهربون قبول حق باشه انشاالله دوست عزیزم.
مامان ماهان
29 آبان 92 17:25
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی مهربون و گل ماهان کوچولو اینم بوسسسسسسسسسسسسس از طرف ما برای مامانی مهربون و کوچولوی نازنینش
الهام مامان محیا
29 آبان 92 18:21
چرا که نه عزیزم , با افتخار لینک شدین , امیدوارم دوستی پایداری داشته باشیم و به زودی نی نی گلت رو ببینیم .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون محیا جون عزیزم ببخش پاسخ کامنتت رو دیر گذاشتم. چند روزیه حالم خوب نیست و سرمای سختی خوردم و جواب کامنتهای همه دوستانم دیر شده. از محبتت ممنونم عزیزم. شما هم جزو لینک دوستان ما هستی دوست مهربونم. منم امیدوارم همینطور باشه خانومی.
mahtab
30 آبان 92 12:30
منتظر کامنتتون برای پست فراخوان هستم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی خوب و مهربون علیرضا کوچولو اومدم و کامنت گذاشتم دوست عزیزم.
مامان لي لي
30 آبان 92 14:31
اى دوست ! تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى ! تا تو هستى زندگى باید کرد .....
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی گل و مهربون آوا جونم بازم از کامنت زیبات ممنونم دوست خوب من .
مامان لي لي
30 آبان 92 14:37
سلام زهرا جونم ، خوبی ؟ فاطمه جونم خوبه ؟ ميبوسمت . انشالله صحيح و سلامت باشين هردو تون و به موقعش به راحتی اين بار زيبا رو زمين بزاری ، مرسی از محبتت بابت ماهگرد آوا , عزيز دلمی . آره خواهری يه كمی گرفته ام و .... يه چند روزی ام با گريه سپری شدن طبق معمول , اما خداروشكر از ديشب تا حالا خيلی بهترم . يه دل سير زير بارون راه رفتم , يه كمی مريض شدم , اما می ارزيد , خيلی وقت بود به خاطر آوا فراموش كرده بودم خودمم هستم , فقط سركار و خونه و .... نه تفريحی نه لذتی و .... درهای جوونی و لذت و ... رو به روی خودم بستم به خاطر آوا و خيلی زياد داشتم به سمت ........ ميرفتم كه ديشب آوا رو گذاشتم پيش پرستارش و برای اولين بار توی اين پانزده ماه از خونه زدم بيرون و حسابی از بارون لذت بردم. مرسی از توجهت . دوستت دارم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی گل و دوست داشتنی آوا جونم خوبم ممنون . فاطمه جونی هم خوبه . فقط سرما خوردگی اذیتم میکنه عزیزم. فدات بشم , از دعای خیرت مثل همیشه ممنونم . تو هم عزیز دلمی خانومی. امیدوارم مریضیت خیلی جدی نبوده باشه عزیزم. اومدم پیشت برای گذاشتن پاسخ برای این کامنتت گلم. امیدوارم هرگز چشمای زیبات بارونی نباشه دوست مهربونم . میدونم که برات سخته تحمل بعضی چیزا توی زندگی , ولی توکل به خدا کن , همه چی درست میشه , عوضش دختر زیبایی داری مثل آوا که اینقدر شیرین و دوست داشتنیه عزیز دلم. منم دوستت دارم. خدارو شکر که این بیرون رفتن حالت رو بهتر کرده عزیزم .
مامان لي لي
30 آبان 92 18:16
عزيز دلمی , چقدر بهم آرامش دادی , انشاالله زودی خوب ميشی , خيلي مراقب خودت و فاطمه جونم باش تورو خدا.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی گل و دوست داشتنی آوا جونم فدات بشم , خوشحالم حالت بهتره عزیز دلم . ممنونم دوست مهربونم. چشم , سعی میکنم بیشتر مراقب باشم .
مامان لي لي
30 آبان 92 18:17
ببخش كم نوشتم , آوا خيلي داره اذيت ميكنه . شرمندتم .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی گل و مهربون آوا جونم دشمنت شرمنده عزیز دلم , من که توقعی ندارم خانومی , به دختر گل و نازت برس , اون واجبتره.
مامان آوا
30 آبان 92 23:32
سلام عزیزم , امروز بعد از سه روز مهمونداری بالاخره اومدم و میخوام کلی نت گردی کنم . البته توی این سه روز , هر از چند ساعتی , دو سه دقیقه میومدم , ولی فقط کامنت تایید میکردم . خلاصه باید ببخشید که دیر اومدم پیشت نازنینم . فاطمه جون نازنینم چطوره ؟ خوبه ؟ خودت چطوری ؟ وضعیتت چطوره ؟ خوبه ؟ میبوسمت . فدای تو و دخمل نازت .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون آوایی خسته نباشی عزیز دلم . خوش بگذره نت گردی دوست نازنینم . منم خیلی اینجا نیومدم این چند روزه , به خاطر همون سرماخوردگی که بهت گفتم عزیزم. الانم اومدم که تا جایی که بتونم پاسخ کامنتای دوستای گلم رو بدم عزیز دلم. سرماخوردگی حسابی اذیتم کرد این چند روزه و ضعف شدیدی دارم الان. البته خیلی بهتر شدم ولی هنوز خوب نشدم. منم پنج شنبه و جمعه مهمون داشتم و مادر جون و عمه جون فاطمه جونیم اومده بودن خونمون که به ما سر بزنن به خاطر مریض بودن من و همسرم. خلاصه درگیر بودم حسابی عزیزم. بوسسسسسسسسسسس برای تو دوست مهربونم و آوایی
مامان آوا
30 آبان 92 23:38
خدایا دستم به آسمانت نمیرسد , اما تو که دستت به زمین میرسد , عزت عزیزانم را تا عرش کبریایی خود برسان , وهر آنچه آرزو دارند نصیبشان کن . آمین
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی مهربون و دوست داشتنی آوایی الهی آمین . کامنت زیبایی بود دوست نازنینم . ممنونم .
مامان ستاره
1 آذر 92 1:35
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام ستاره جون خوب و مهربونم این قلب و بوس و گلها تقدیم به شما که همیشه به یاد مایی نازنینم .
عمه طاهره
1 آذر 92 13:27
سلام فاطمه جونی , امروز جمعه است و ما خونه شما مهمون هستیم . انشاالله به سلامت به دنیا میای و روی ماهتو میبوسم عزیز دلم .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام عمه جون مهربونممممممممم ممنون که به وبلاگم اومدی و توی وبلاگ من کامنت گذاشتی عمه جون عزیزمممممممممممم. خوشحالم که خونه ما مهمون هستین . زود به زود بیایین خونه ما عمه جونممممممممممم. خیلییییییییییی ممنون که این دو روزه پیش ما بودین و کلی به مامانیم کمک کردین و بهش رسیدین . دوستتون دارممممممممممممممممممم.
مهدیه ( مادر دختری)
1 آذر 92 14:55
آخیییییییی نازی , پس تا اومدن نی نی چیزی نمونده , انشاالله به سلامت میاد ! بوووووووووووووووووس .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون فاطمه سادات عزیزم آره چیزی نمونده , لحظات شیرین همراه با انتظار و استرس . ممنونم گلم بابت دعای خیرت , انشاالله . بازم پیش ما بیا عزیزم , خوشحالم میکنی .
خاله شیدا و روشا
1 آذر 92 15:44
سلام مامان خانوم فاطمه جون دست زن دایی جون درد نکنه , چه گیره موهای خوشگلی , زن دایی از شما دوره اینکارا رو میکنه , نزدیک باشه دیگه جیکار میکنه واسه جوجو . نذرتون قبول باشه مامانی , انشاالله که فاطمه عزیزم صحیح و سالم به دنیا میاد و زندگی شیرینتون رو شیرین تر میکنه .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام خاله گل و مهربون روشا و شیدا جون از ابراز لطف و محبتت ممنونم عزیز دلم. خیلی ممنون که به وبلاگ ما اومدی و کامنت گذاشتی . خوشحال شدم عزیزم. زندایی مهربون داشتن همینه دیگه , مثل خاله مهربون داشتنه دیگه . قبول حق باشه گلم. از دعای خیرت بینهایت ممنونم . بازم پیش ما بیا , خوشحالم میکنی عزیزم.
مامان مینا
1 آذر 92 20:30
ایشالا دختر نازتون به سلامتی دنیا بیاد و به آغوش بگیرید , به به به وبلاگ ما هم سر بزنید .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون کارن کوچولو ممنون به وبلاگ ما سر زدی و کامنت گذاشتی خانومی. از دعای خیرت بینهایت ممنونم عزیزم . بازم پیش ما بیا , خوشحالم میکنی . چشم , اومدم پیشت گلم.
مامان هدیه
2 آذر 92 1:14
سلام عزیزم , خوبین ؟ موهای بدنم سیخ شدن از خوندن اون ماجرای شله زرد , انشاالله که نذرتون روا میشه و سال بعد به همراه دخملی , نذری رو پخش میکنین .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون هدیه جونم خوبیم عزیزم , ممنونم . فقط کمی تا قسمتی سرما خوردیم . منم خیلی حال عجیبی بهم دست داد اون لحظه عزیزم. از دعای خیرت بینهایت ممنونم دوست گل من , انشاالله که همینطور باشه دوست مهربونم .
پگاه مامان آرتین
2 آذر 92 10:44
مبارکه نی نی من . خیلی قشنگن . کم پیدایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون آرتین کوچولو ممنونم از ابراز لطف و محبتت و اینکه به ما سر میزنی همیشه عزیز دلم . عزیزم من چند روزیه که سرمای سختی خوردم و کمی حالم خوب نیست , به خاطر همین کمتر تونستم به دوستان وبلاگیم سر بزنم عزیز دلم . در اولین فرصت میام پیشتون دوست گل من .
معصومه
2 آذر 92 13:10
عزیزم , هستم , ولی حوصله ندارم . انشاالله حالت بهتر بشه و دخترت سالم بیاد بغلت . مهربون ببخش حال ندارم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام خاله معصومه جون خوب و مهربونم امیدوارم هر چی زودتر بهتر بشی و حال و حوصلت بیاد سر جاش عزیز دلم. توکلت به خدا باشه , انشاالله همه چیز رو به راه میشه عزیزم . ممنونم که با اینکه حال نداشتی اومدی پیش ما دوست گلم . دوست دارم همیشه شاد و سرحال ببینمت . من رو هم ببخش اگه این مدت کمتر بهت سر زدم یا کامنتام کم بوده عزیزم , این سرماخوردگی من هم باعث شده به شدت ضعف داشته باشم و خیلی بی حالم کرده عزیز دلم.
مهسا مامان نورا
2 آذر 92 13:32
نذرت قبول دوستم , سالم باشین هردوتاتون . ما آپیم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی خوب و مهربون نورا جون ممنون بهمون سر زدی عزیز دلم. قبول حق باشه دوست گلم. در اولین فرصت سعی میکنم بیام پیشت دوست خوب من .
شیرین
2 آذر 92 16:46
سلام زهرا جون , نذرت قبول باشه عزیزم . انشاالله سال بعد هم با فاطمه جون نذرت رو ادا کنی عزیزم. راستی خوش به حالت , چه زندایی مهربون و با سلیقه ای .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام شیرین جون مهربونم قبول حق باشه عزیزم. انشاالله با دعای خیر شما دوست خوب و نازنینم همینطور باشه عزیز دلم . آره گلم , فاطمه جونی خداروشکر یه زندایی گل و مهربون داره که همیشه به یادشه . انشاالله به زودی تو هم به اونچه که آرزو داری برسی عزیزم.
مامان آوا
2 آذر 92 18:19
سلام عزیزم خوبی نازنینم ؟ انشاالله به زودی و به سلامتی فارغ بشی و تمامی این دردها رو با اومدن فاطمه جونی فراموش کنی . ای کاش پیشت بودم و کمکت میکردم تا این روزها رو زودتر بگذرونی . فدای دل مهربونت بشم .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و دوست داشتنی آوایییییی نازم بهترم گلم . ممنونم . از دعای خیرت بینهایت ممنونم دوست نازنینم. تو خیلی ماه و گل و مهربونی دوست خوب من . فدات بشم , دوستت دارم فراوووووون . همیشه به من محبت داری عزیز دلم . دوستتون دارمممممممم.
یاسمن مامان ترمه
2 آذر 92 19:23
عزیزم خدارو شکر که همه چیز خوبه . اصلا نگران نباش , منم مثل تو بودم , توکل کن به خدا.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی خوب و گل ترمه جون ممنون که میای و بهمون سر میزنی عزیز دلم. خوشحالم میکنی با کامنتات خانومی . توکل به خدا , هر چی صلاحشه همون میشه عزیزم .
مامان فاطمه نازدار
3 آذر 92 0:41
سلام , وبلاگ جالبی دارید . با تبادل لینک موافقید ؟
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون فاطمه کوچولو ممنونم که پیش ما اومدین و کامنت گذاشتین . چرا که نه , شما از امروز جزو لینک دوستان ما هستین .
مامان لي لي
3 آذر 92 6:32
حواســــم را هرکـــجا که پــرت می کـــنم باز کـــنار تـــو می افتد ...
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی گل و دوست داشتنی آوا جونم ممنون عزیز دلم که میای پیش ما و کامنتای به این زیبایی میزاری دوست خوب من .
مهدیه ( مادر دختری)
3 آذر 92 9:45
عزیزم با اجازه لینکتون میکنم!
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و خوب فاطمه سادات جون عزیزم از لینکت ممنونم . شما هم جزو لینک دوستان ما هستین عزیزم.
مامان حلما
3 آذر 92 16:08
سلام عزیزم , ممنون که بهمون سر زدی . از این روزهای شیرین بارداری هم نهایت لذت رو ببر , تا چند وقت دیگه که نینی بیاد تو بغلت , دیگه فرصت سر خاروندن هم بهت نمیده . از اظهار لطفتم ممنون . آره میتونم برات بدوزم , آدرس بده , میدوزم برات میفرستم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون حلما جون عزیزم خوشحالم که باز اینجا میبینمت. سعی می کنم همین کار رو بکنم دوست گلم . درسته عزیزم , وقتی نینی بیاد دیگه فرصت برای کارای دیگه خیلی کمه . ممنونم دوست خوب من , یه شوخی دوستانه بود , ولی عروسکی که دوختی واقعا جالب و قشنگ بود , مبارک حلما جونم باشه .
مامان ستاره
3 آذر 92 16:16
سلام عزیزم ... سرما خوردگیت خوب شد ؟ حال عروسم خوبه زهرا جون ؟ ... مواظب خودت و نی نی گلت باش ....
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام ستاره جون خوب و مهربونم بهترم عزیزم , خدارو شکر . عروس کوچولوتم خوبه عزیز دلممممم. چشم عزیزم , تو هم مراقب خودت باش دوست گل و دوست داشتنی من.
lمامان مهراوه
3 آذر 92 22:34
سلام عزیزم. حالتون خوبه؟ فاطمه جونی خوبه؟ میام بهتون سر میزنم , نیستین خانوم خانوما ؟ دلتنگتونم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون مهراوه جون خوبیم عزیزم , ممنون . ممنون دوست گلم که میای و به ما سر میزنی . همیشه از دیدن کامنتات خوشحال میشم. عزیزم من یک هفته است که سرما خوردم و حالم خوب نبوده , برای همین کمتر اومدم اینجا , میام و بهتون سر میزنم در اولین فرصت خانومی . منم دلم براتون تنگ شده دوست خوب من.
مامان لي لي
4 آذر 92 2:01
سلام زهرا جون، تو هميشه لطف بی كرانت شامل حال من و آوايی شده، راستي خالم فردا بعد از يازده سال از قم اسباب كشي ميكنه و مياد تهران , امشب خيلی گريه كرد . وای چون ما همه تهرانيم مطمئنن اينجا راحت تره , آخه مادر شوهرش فوت كرده و ديگه دليلی واسه اونجا موندن ندارن، پس من و آوايی به خاطر نذر آوايی بيايیم , ميايیم پيش شما.😉 انشاالله كه الان بهتری، فاطمه چه طوره؟؟؟ تورو خدا خيلی مراقب جفتتون باش . به جون آوا همش تو ذهنمی , تورو خدا استرس به خودت وارد نكن , مراقب سلامتی جفتتون بيشتر از قبل باش تا فاطمه جونم صحيح و سالم به آغوشت بياد .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی خوش قلب و دوست داشتنی آوایی گلم عزیزم ممنون از این همه ابراز لطف و محبتت نسبت به من دوست خوبم. انشاالله این نقل مکان هم برای خاله عزیزتون سرشار از خیر باشه عزیزم . من که از خدامه بیایین پیش ما گلم و با آوای خوشگلم قدم روی چشمای ما بزارین عزیز دلم , خوشحالم میکنی , حتما اگه اومدین اینجا , بیایین پیش ما دوست خوب من. عزیزم حالم بهتر شده نسبت به چند روز پیش , خدارو شکر . ممنون جویای حالمونی گلم . فاطمه هم با دعای شما انشاالله خوبه عزیزم. چشم سعی میکنم بیشتر مراقب خودمون باشم دوست مهربونم . از اینکه به فکر مایی , خیلی خیلی ممنونم عزیز دلم .
مامان لي لي
4 آذر 92 2:23
خصوصی💓💓💓💓💓
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی گل و مهربون آوایی خوشگلم ممنون بابت رمز عزیز دلم .
مامان یاسمن و محمد پارسا
4 آذر 92 11:05
خدا را شکر که همه چیز خوبه , نذرتون هم قبول مامان جون.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون محمد پارسا و یاسمن جونم ممنونم گلم که بازم اومدین پیش ما . همیشه از دیدنتون خوشحال میشم عزیزم. قبول حق باشه گلم .
مامان فاطمه
4 آذر 92 13:20
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به فاطمه فسقلی و مامان گلش , فاطمه جون در چه حاله ؟ فوتبال بازی می کنه ؟
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون فاطمه کوچولو ممنون که میای پیش ما دوست نازنینم . فاطمه جون هم خوبه گلم . فکر کنم همه جور ورزشی انجام میده این دخمل بلا .
مامان آوا
4 آذر 92 13:40
سلام عزیز دلم , خوبی؟ هیچوقت سابقه نداشته که اینقدر ازت بی خبر باشم , خوبی ؟ سلامتی ؟ میدونم وضعیتت خیلی طوری نیست که بتونی بیای نت , ولی حداقل بیا و از خودت خبر بده عزیزم . خیلی دلم برات تنگ شده عزیز دلم. مواظب خودتون باشین. دوستت دارم دوست گلی.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون آوایی نازنینم عزیز دلم خوبم , خداروشکر . شرمنده ام عزیزم , این چند روزه خیلی نتونستم بهت سر بزنم گلم , ولی باور کن به یادت بودم دوست نازنینم . من همیشه به یادت هستم گلم . دیشب یه سر زدم به وبلاگت و پست آخرت رو هم خوندم ولی داشتم میرفتم بیرون و وقت نکردم کامنت بزارم برات عزیزم. دل به دل راه داره خانومی , منم خیلی دلم تنگ شده برات عزیز دلم , همین الان داشتم میومدم برات کامنت بزارم که دیدم کامنتت اومد مهربونم. منم خیلیییییییییی دوستتتتتتتتتتتت دارمممممممممم.
mahtab
4 آذر 92 16:16
خدا رو شکر که حال نی نی خوبه , انشاالله این مدت هم به سلامتی تموم میشه , نذرتون قبول .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی مهربون علیرضا کوچولو ممنونم دوست عزیزم . خوشحالم که بازم اومدی پیش ما دوست خوبم . قبول حق باشه عزیز دلم .
مامان لي لي
4 آذر 92 16:48
سلام عزيز دلم , خوبی ؟ مرسی كه با اين حالت وقت گذاشتی و پست رو خوندی و بعد هم برام نظر گذاشتی ، عزيزمی...... واقعا شرمندم كردی كه اونقدر برام وقت گذاشتی با اين حالت ، ممنونتم بابت تمام آرزوهای خوبی كه برای ما داشتی ، تو واقعا خيلی خوبی زهرا , اينو از ته دلم ميگم , پاك و زلالی ، عزيزمی , با اون همه آرامشی كه هربار بهم هديه ميدی , خيلی دوستت دارم . براي تو و فاطمه عزيزم تنها آرزوی سلامتی و آرامش و خوشبختی كنار هم رو دارم و بس .💓💓💓💓
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی دوست داشتنی و مهربون آوای نازنینم فدات بشم عزیزم , تو دوست گل و خوب منی , کاری نکردم عزیز دلم . خوبی از خودته نازنینم , خوشحالم اگه باعث ایجاد آرامشی هر چند کوتاه شدم گلم . منم خیلی دوستت دارم , هم تو رو و هم دختر زیبا و دوست داشتنیت رو . منم برای تو بهترینها رو از خدا آرزو دارم چون میدونم لایقش هستی عزیز دلم .
مامان لي لي
4 آذر 92 16:49
خصوصی .💛💛💛
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی خوب و مهربون آوای نازم ممنون از کامنت خصوصیت عزیز دلم . تو هم دوست خوبی برای من هستی عزیزم . امیدوارم همه بچه ها بتونن کودکی کنن و از این کودکی کردن لذت ببرن و خاطرات خوبی از این روزهای زیبا توی ذهنشون حک بشه عزیز دلم .
مامان ماهان
4 آذر 92 23:08
خصوصی.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی خوب و مهربون ماهان کوچولو بابت رمز ممنونم عزیزم . میام پیشت خانومی .
مامان آوا
5 آذر 92 12:29
سلام عزیز دلم امروز چطوری ؟ خوبی ؟ 1 ماه و 12 روز مونده تا زایمان کنی عزیزم. انگار من میخوام بچه بیارم که اینقدر انتظار میکشم . وضعیتت چطوره عزیزم ؟ خوبه ؟ فاطمه بلا چطوره ؟
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و دوست داشتنی آوایی فدات بشم عزیزم , از بس تو ماهی خانومی که اینقدر به فکر ما هستی عزیز دلم . امروز خیلی بهترم , ممنونم گلم . منم دیگه دارم روز شماری میکنم , امروز که از خواب بلند شدم داشتم روزهارو میشمردم ببینم چقدر دیگه مونده تا دی ماه . فکر میکنم اگه دی بشه زود تموم میشه انتظار کشیدنم . آخه دوست دارم زودتر فاطمه به دنیا بیاد و ببینم که سالمه و مشکلی نداره و خیالم راحت بشه عزیزم . یکی نیست بگه که عوض نشستن و روز شماری کردن , پاشو برو کارهای عقب افتاده ای که باید برای زایمانت انجام بدی رو انجام بده . خیلی دوستت دارم دوست مهربون من .
شیرین
5 آذر 92 19:36
سلام عزیزم پس چرا من هر چی نظر میزارم هیچ کدوم نیستن . مواظب خودت و فاطمه جونی باش .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام شیرین جان خوب و مهربونم عزیزم همه کامنتات موجوده , توی دو تا پست آخری که دارم , کامنتات توی صفحه 3 نظرات هست عزیزم . شاید فقط صفحه اول کامنتارو نگاه میکنی و کامنت خودت رو نمیبینی عزیزم. چشم عزیزم , تو هم مراقب خودت باش دوست خوب من.
مامان ستاره
5 آذر 92 21:47
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام ستاره جون خوب و مهربونم ممنون که به ما سر میزنی دوست گل و نازنین من .
معصومه
6 آذر 92 0:02
عزیزم شرمنده , از بی وفایی نیست بخدا . حال و روز خوشی ندارم , درگیرم . درگیر دکترم بودم , دکتر تیروئید و بعدشم تعویض بیمه و دفترچه و این حرفا . پیش دکتر رژیم رفتم و یه کم هم برای کنکور میخونم ارشد . خلاصه مواقعی هم که من میام شما نیستید . یه کمم درگیری ذهنی دارم , بیقراری پاییزی و دلتنگی دیارم بعد از عاشورا و تعطیلاتش هنوز تموم نشده , قربون مرامت برم عزیزم که میای بهم سر میزنی , ممنونتم , به سلامتی داره تموم میشه دوران بارداریت , انشاالله به خوشی دخترمون داره میاد , مقدمش گلبارون و پر از برکت انشاالله عزیزم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام خاله معصومه جون خوب و مهربون عزیزم اینکه گفتم بیوفایی یه شوخی دوستانه بود خانومی . من که میدونم تو خیلی هم با وفایی عزیز دلم. آرزو دارم هیچ وقت حال و روزت بد نباشه , مشکلات که همیشه هست دوست خوب من , خودت بهتر میدونی که همه ما درگیریهای خودمون رو داریم . امیدوارم نتیجه دکتر تیروئیدت راضی کننده بوده باشه عزیزم . عزیز دلم نگران و ناراحت نباش , همه چیز درست میشه , میدونم تنهایی اونم توی یه شهر غریب خیلی طاقت فرساست ولی صبر و تحمل تو هم میدونم که بالاست و خدا هم هوای تو رو حتما داره عزیزم. سعی کن خودت رو به نحوی از حالت کسالت و بیحوصلگی در بیاری تا حالت بهتر بشه دوست نازنینم . همین که داری برای کنکور درس میخونی خودش یه راه حل خوبه . امیدوارم با یه انگیزه بالا این کار رو انجام بدی و امسال قبول بشی و ما رو هم خوشحال کنی دوست خوب من . آره گلم , دیگه کم مونده , با دعای تو دوست خوب و مهربونم انشاالله که این مدت باقیمونده هم به خوبی سپری بشه و فاطمه صحیح و سالم به دنیا بیاد .
مامان فاطمه
6 آذر 92 1:01
سلام دوست خوبم دختر نازت چطوره ؟ خبر تازه از خانوم کوچولوت نداری یا حال آپدیت نداری ؟ نه عزیزم چه اشکال داره , راحت باش .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون فاطمه جون دخملی هم خوبه خدارو شکر , البته با دعای شما دوستای گلم . خبر تازه که فعلا سرماخوردگی من بود و تکون خوردنای عجیب و غریب فاطمه جونی که چون حالم خیلی خوب نبود به دلیل همون سرماخوردگی , دیگه پست جدید هم نتونستم بزارم عزیزم. فدات بشم , ممنون که اومدی و به ما سر زدی دوست خوب من .
مامان آوا
6 آذر 92 11:13
سلام عزیز جانم , خوبی ؟ اوضاع امروزت چطوره ؟ فدات بشم , دوست گلی .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون آوایی نازنینم عزیز دلم خوبم , خدارو شکر خیلی بهترم . فقط فاطمه جونی یه تکونای عجیبی میخوره که گاهی دیگه حسابی دردم میگیره . حسابی لگد بارونم میکنه دیگه . فکر کنم اونم مثل من عجله داره که زودتر بیاد پیشمون. فدات بشم که مرتب میای و به ما سر میزنی و جویای حالمونی . ممنونم عزیز دلم. تو دوست گل و خوب منی .
پگاه مامان آرتین
6 آذر 92 11:50
فدای تو فسقلی . مامانی در چه حالی ؟ خوبی ؟ فاطمه جون خوبه ؟ کم پیدایی ؟؟؟
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون آرتین کوچولو ممنون عزیز دلم که میای و به ما سر میزنی . ببخش من کمتر اومدم این مدت به وبلاگت . آخه حسابی مریض بودم و گرفتار سرماخوردگی . در اولین فرصت میام پیشتون دوست خوب من. ما هم خوبیم , خداروشکر . فاطمه جون هم انشاالله با دعای شما دوستای گلم خوبه عزیزم.
مامان بردیا شیطون
6 آذر 92 14:36
ﺍﮔﺮ ﺩﯾﺪﯼ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩﻩ ، ﺳﺮﯾﻊ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪﺵ ﮐﻨﺎﺭ , ﯾﻬﻮ ﮔﻼﺑﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺗﻮی ﺳﺮﺵ , ﭼﺎﺭﺗﺎ ﻓﺮﻣﻮﻝ ﺑﻪ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻣﯿﺸﯿﻢ .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون بردیا کوچولوی شیطون مامانی خودتم از شیطنت بردیا دست کمی نداریا . معلوم شد بردیا به کی رفته .
مامان بردیا شیطون
6 آذر 92 14:42
دست زن دایی درد نکنه... خدا رو شکر که مشکلی نیست , انشاالله سالم باشین .... انتظار سخته اما شیرینه ... بعدا یاد این روزای قشنگ هم می افتی . نذزتون قبول باشه .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی خوب و گل بردیا کوچولوی شیطون ممنون که میای و به ما سر میزنی دوست گل من . از دعای خیرت هم ممنونم. درسته عزیزم , انتظار با همه سختیهاش , شیرینی و خاطرات خودش رو داره . قبول حق باشه عزیز دلم .
مامان بردیا شیطون
6 آذر 92 18:18
خواهش میکنم عزیزم , مشکلی نیست , میتونی هر کدوم رو خواستی برداری .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی مهربون بردیا کوچولوی شیطون ممنون که اجازه دادی دوست گل من .
مامان بردیا شیطون
6 آذر 92 18:23
خصوصی که گذاشتم یادم رفت تیک خصوصی رو بزنم , لطفا تاییدش نکنی .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون بردیا کوچولوی شیطون عزیزم حذفش کردم کلا , خیالت راحت باشه .
مامان آوا
7 آذر 92 11:16
سلام عزیز دلم , خوبی ؟ چه خبرا ؟ دو روزه ازت خبر ندارم گلم , کجایی ؟ از خودت بیا خبر بده , نگرانت نشم گلی .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون آوایی گلم خبر خاصی نیست عزیز دلم. منم خیلی دیگه نمیتونم مثل سابق پای سیستم بشینم گلم. هر روز یه جاییم درد میگیره. شرمنده ام نگرانت میکنم , نگران نباش دوست مهربون من , ببخش کمتر اومدم پیشت , سعی میکنم بیخبرت نزارم عزیز دلم. بابت این همه محبتت ممنونم گلم.
Lili
7 آذر 92 14:07
سلام زهرا جونم عزيز دلم مرسی كه اینقدر مهربون و با محبتی , به جون آوا نميدونم چه جوری جبران محبت های بی مثالت رو بكنم ... واقعا بهم لطف داشتی و بی نهايت با كامنت هات شرمندم كردی . بيش از حد خوشحالم كه دوستی دارم كه مهمتر از شادی در غم كنارمه . به خاطر فشار عصبی و درست نبودن تغذيه پريروز نفهميديم يه دفعه چي شد... دروغ چرا , يك آن فكر كردم سكته كردم و فلج شدم ... واقعا روز بدی بود زهرا... من طبق آخرين آزمايش های خون , دكتر تشخيص غلظت خون بالا داده و گفته بود استرس برام بده و همش منو از سكته ميترسوند و اون روز من بيشتر إز همه ترس سكته و فلج شدن داشتم تا مردن... ببخش تورو خدا ناراحتتون كردم , اما واقعا دوست داشتم برای آوا به يادگار بمونه , ميخوام تلخی و شيرينی زندگی منو از زمانی كه توشه كامل با خبر باشه , نميدونم درسته يا اشتباه , اما من اينجوری دوست داشتم... بابت عكس هم بردار عزيزم , اين لطف تو هست ، مرسي كه اين چند روز , بااين حالت اين همه زمان گذاشتی و برام نوشتی ،،، ببخش خيلی پر حرفي كردم , تو خوبی ؟ فاطمه جون خوبه ؟ خوشحالم كه لااقل يكی رو مشابه كودكی نداشته خودم پيدا كردم... خيلی دوستت دارم , ميبوسمت , واقعا باز هم ممنونتم به خاطر كامنت های پراز مهر و محبتت عزيز دلم , اميدوارم فاطمه جونيم صحيح و سالم به دنيا بياد و گرمای وجودت و شيرينی بيانت بهش آرامشی مملو از خوشبختی هديه كنه.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی گل و دوست داشتنی آوای نازنینم عزیزم راضی نبودم با این حالت بیای و برام کامنت بزاری دوست نازنینم , ولی همین که دوباره اینجا میبینمت برای من خیلی خوشحال کننده است گلم , خداروشکر که حالت بهتر شده عزیزم , تو به من لطف داری وگرنه من که کاری نکردم دوست خوب من , نگران نباش , خدا بزرگه , انشاالله که هیچ اتفاق بدی هرگز برات نمیفته و همیشه صحیح و سالم سایت روی سر آوای نازنینم هست . فقط کمتر به خودت فشار بیار و سعی کن استرس کمتری به خودت وارد کنی دوست گلم , مشکل غلظت خونت رو هم سعی کن با خون دادن و تغذیه کنترل کنی عزیزم , خیلی مراقب خودت باش خانومی . خوب کردی که برای آوا گاهی از سختیها هم مینویسی , به هر حال چه ما بخواهیم و چه نخواهیم بچه هامون هم در حد خودشون از سختی این روزگار خواهند چشید پس چه بهتر از همون ابتدا این رو بدونن که زندگی بالا و پایین بسیار داره , البته امیدوارم و آرزو دارم هرگز توی مشکلات سخت و امتحانات سخت نباشند نازدونه هامون . خلاصه خیلی مراقب خودت باش دوست نازنین من . بابت عکس هم ممنونم اجازه دادی عزیزم . ما هم خوبیم عزیز دلم , البته با دعای شما دوستای گلم مهربونم. منم دوستتون دارم دوست خوب و گل من .
مهسا مامان نورا
7 آذر 92 16:53
خصوصی داری .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون نورا جون از بابت رمز ممنونم. در اولین فرصت میام پیشت گلم .
معصومه
7 آذر 92 17:18
خدا جون بکش برکت این روزها رو و کم کن بذار تند تند بگذرن شاید ما هم به دیدن این فاطمه خانوم دلخوش دنیا شدیم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام معصومه جون خوب و مهربونم ممنون که میای پیش ما عزیزم و ممنون که برای ما دعا میکنی عزیز دلم .
مامان ماهان
7 آذر 92 22:42
عزیزدلم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی مهربون ماهان کوچولو چه کامنت کوتاه و مختصری عزیزم . از تاییدت ممنونم دوست گلم.
مامان حلما
7 آذر 92 23:20
سلام مامانی مهربون مرسی که همیشه به ما سر میزنی , خیلی دلم میخواد این چند روز زودی بگذره و صورت ماه گل دخترت رو ببینم , مثل یه خاله واسه دیدن بچه خواهر روز شماری میکنم . دعا میکنم انشاالله صحیح و سالم امانتی رو که خدا بهت داده به زمین بذاری و مارو خوشحال کنی . راستی از الان بگم ما شیرینی به دنیا اومدن فاطمه خانوم رو میخواییم . در ارتباط با سوالی که پرسیده بودی بگم خانوم اشکالی نداره خوشحال میشم . فقط بهم خبر بده بیام ببینم .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون حلما جون عزیزم تو به ما لطف و محبت داری , خوب تو هم مثل خواهرمی و خاله فاطمه جونی میشی دیگه , از دعای خیرت بینهایت ممنونم دوست و خواهر مهربونم . شیرینی هم به روی چشم عزیزم , شیرینی چه قابلی داره خانومی . ممنون که اجازه دادی از بابت عکس عزیزم , انشاالله خبر میدم گلم.
مامان سویل و اراز
8 آذر 92 0:05
سلام عزیزم خدا رو شکر که فاطمه جون خوب و سالمه , نذرتون قبول , به همه دعاهات از صمیم قلب میگم آمین آمین آمین . گلسرای فاطمه جون مبارکه . انشاالله که مثل سویل من کچل به دنیا نمیاد که گیره هاتون رو دستتون باد کنه . دست زندایی جون درد نکنه. عزیزم فقط به روزای قشنگ کنار دخترت فکر کن و چیزای بد رو از ذهنت دور کن , خوب نیست .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون آراز و سویل جون ممنونم عزیزم که میای و به ما سر میزنی دوست خوب من . از محبتت هم ممنون گلم . قبول حق باشه عزیز دلم . انشاالله که مو داشته باشه این دخمل بلا تا گلسراش رو استفاده کنیم , حسرت داریم بابا. چشم خانومی , سعی خودم رو میکنم عزیزم .
مامان حنانه زهرا
8 آذر 92 8:03
سلام گلم میدونم که ناراحت شدی گلم , اما خدا شاهده من چندین بار اومدم و براتون نظر گذاشتم , اما ارسال نشده و ارور داده , حالا چرا ؟ نمیدونم . امیدوارم این دفعه دیگه بیاد.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون حنانه زهرا جون نه عزیزم من ناراحت نشدم خانومی , فقط دوست دارم بیشتر اینجا ببینم دوست گلی مثل شما رو عزیز دلم. وگرنه میدونم که با مشغله های امروزی و داشتن یه کوچولوی نازنازی , وقت کم میاری دوست گلم. ممنون اومدی پیشمون عزیزم . خیلی خوشحالم کردی دوست خوب من. اون دفعه هایی هم که اومدی و کامنتت ارسال نشده حتما که حمکتی توش بوده , بابت اونها هم ممنون گلم. هر وقت تونستی بیا پیش ما که از دیدنت خوشحال میشم دوست خوب من .
مامان حنانه زهرا
8 آذر 92 8:09
عزیز دلم خداروشکر مثل اینکه این دفعه ارسال شد . یعنی اگه این دفعه نمیشد , میخواستم توی وبلاگم براتون پیام بذارم. توروخدا ناراحت نشی گلم . من بی وفا نیستم .البته یه خورده این روزها وقت کمی برای نت دارم , اما همیشه به یادت هستم. درمورد عکس هم , کد راست کلیک رو برمیدارم , عکس رو بردار عزیزم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون حنانه زهرا جون خداروشکر که این بار کامنتت ارسال شده و من میبینمش عزیزم. ممنون از محبتت عزیز دلم. این حرفها چیه گلم , من درکت میکنم عزیزم , اصلا هم توقعی ازت ندارم که بخوام ناراحت بشم , با داشتن یه دخمل کوچولوی ناز و کلی مشغله , باید هم وقت کم بیاری گلم . خدا برات حفظش کنه دوست خوب من . عزیزم عکس رو برداشتم , بابت لطفت ممنونم گلم.
مامان آوا
8 آذر 92 10:07
سلام عزیز دلم , خوبی ؟ ممنونم که با وجود وضعیتت , میای و همیشه بهمون سر میزنی . از آوا امسال عکس گرفتم ولی با لباس محرم نیست , عکسهای سال گذشتش رو برات میفرستم. قربون شکل ماهت . فاطمه جونم چطوره ؟ خوبه ؟ خودت وضعیتت چطوره گلی ؟
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و دوست داشتنی آوای عزیزم خوبم , ممنون دوست خوبم . خواهش میکنم , من از داشتن دوستی مثل تو خیلی خوشحالم عزیزم. پس یکی ازعکسهای سال گذشته آوا رو بزار توی وبلاگت تا بیام بردارم عزیز دلم . قربون محبتت عزیزم . ما هم خوبیم , فاطمه جون هم انشاالله با دعای شما دوستای گلم , خوبه . فقط دعا برای سلامتیش یادت نره که یکی از بزرگترین آرزوهای من دیدن سلامتی کامل فاطمه جونم هست .
مهسا
8 آذر 92 18:36
سلام دوست عزیزم اگر می خوای برای نینیت چیزای خوشگل بخری و اتاقش همیشه تک باشه بیا توی ×× خونه نمدی ×× نمونه کارها توی سایت http://www.namadi.ir موجوده , برای تبادل نظر هم بیایین توی کلوپ خونه نمدی (نی نی سایت) , http://www.ninisite.com/clubs/detail.asp?clubID=25734 از قسمت ارتباط با ما سایت هم میتونید باهام در ارتباط باشید , و از قسمت ثبت سفارش , مدل های مد نظرتون رو سفارش بدین , تمام سایز ها و رنگ ها به سلیقه شما قابل تغییره , تمام مدل ها با قیمت هاشون توی سایت موجوده , دوست دار شما خونه نمدی
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
ممنونم بابت کامنتت دوست من .
مامان امیررضا
8 آذر 92 22:35
عزیزم سلام... عکس بگیر .... فقط آدرس اون سایت رو بهم بده..... خودت و دخملی خوبین ؟؟ انشاالله سال دیگه عکس دخملی خودت رو بذاری ...
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون امیررضا کوچولو عزیزم عکس امیررضا رو برداشتم , توی همین وبلاگ خودم میخوام بزارم دوست خوبم , فقط منتظر چند تا عکس هستم عزیزم , سایت دیگه ای قرار نیست بزارم خانومی . ما هم خوبیم خداروشکر عزیز دلم , البته با دعای شما دوستای گلم . انشاالله دوست مهربون من . ممنون که به ما سر زدی عزیزم .
مامان لي لي
9 آذر 92 0:55
در انتهای نگاهت كلبه ای ميسازم تا مبادا بگويی .... از دل برود هر آنكه از دیدہ برفت ...
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامان لی لی دوست داشتنی آوای گلم از اینکه باز هم , از تو دوست نازنینم , کامنتهای زیبا و دلنشین میبینم , ممنونم عزیز دلم .
مامان لي لي
9 آذر 92 0:58
سلام زهرای نازنينم، مرسی كه تحت هر شرايطی , بهترينی برام و تنهام نميزاری .... خيلی عزيزی برام , دوستت دارم . اميدوارم فاطمه ی خوشگلم صحيح و سالم به آغوشت قدم بزاره .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام دوست نازنینم , مامان لی لی گل و دوست داشتنی آوای نازم عزیز دلم تو به من لطف و محبت داری , من که کاری نکردم دوست خوب من . تو هم برای من عزیزی و دوستت دارم عزیزم. از دعای خیرت بینهایت ممنونم دوست خوش قلب من .
سولماز
9 آذر 92 0:59
سلام مامانی مهربون خوبی ؟؟ خداروشکر که فاطمه خانومی هم خوبن , دست زندایی گل هم درد نکنه , نذریتونم قبول باشه عزیز دلم , گلم ببخش که نتونستم زودتر بیام پیشت .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام سولماز جون خوب و مهربونم ممنون که بازم اومدی پیش ما و بهمون سر زدی عزیز دلم . ممنون از ابراز لطف و محبتت گلم. قبول حق باشه عزیزم. بازم پیش ما بیا خانومی , خوشحالم میکنی گلم .
مامان لي لي
9 آذر 92 3:06
عاشق پسر خاله ی ، کلاه قرمزیم ! دیدی رفته بود يك کیک مسموم رو تنهایی خورده بود تا بقیه مریض نشن ! 
 بهش گفتن : خوب چرا ننداختی دور ؟ گفت : خب مورچه ها میخوردن ! مريض ميشدن !! به مورچه که نمیشه سرم وصل کرد. اين يعنی آخر معرفت . به یاد همه رفقای با معرفت كه هيچ وقت از يادمون نميرن و تو با معرفت ترين خواهر منی .😘😘😘😘😘
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام دوست عزیزم , مامان لی لی خوش قلب آوای گلم خیلی جالب بود عزیزم . تو هم دوست و خواهر با معرفت منی گلم . باز هم از کامنت زیبات ممنونم دوست نازنینم .
مامان آوا
9 آذر 92 10:05
سلام عزیزم , خوبی ؟ خانوم گل مهربون چه خبرا ؟ فاطمه کوچولو در چه حاله ؟ این روزها خودشم دیگه طاقت نداره و دوست داره هرچه زودتر بیرون بیاد , طفلی جاش تنگه , توی این روزهای پایانی میدونیم که زیاد نمیتونی پای سیستم بشینی عزیزم , خودت رو اذیت نکن و بدون که ما همیشه میاییم و به تو سر میزنیم نازنینم , سلامتی تو و فاطمه عزیزم از هر چی واسه ما مهمتره گلی , به امید سلامتی و بهروزی تو و فاطمه گلی , دوستتون دارم عزیزم.
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون و خوش قلب آوایی عزیزم خبر خاصی فعلا نیست عزیزم , با دعای شما دوستای مهربونم خوبیم عزیز دلم , فقط این روزها خیلی دلم میگیره , دلم شور میزنه , نگرانم که نکنه فاطمه موقع به دنیا اومدن مشکلی داشته باشه , کارهای عقب افتادم رو انجام ندادم هنوز , ولی دست و دلم هم به کار نمیره , فکر کنم به خاطر استرسه . دوست داشتم که خونوادم پیشم بودن و روزها راحتتر و با آرامش بیشتر و زودتر میگذشت ولی خوب شرایطشون فراهم نیست که بیان فعلا . فاطمه کوچولو هم جاش تنگ شده و فشارهاش بیشتر , مامانیش رو حسابی چاق کرده و به پهلوهاش خیلی فشار میاره , علاوه بر لگدهاش , قلمبه میشه و هر دفعه شکمم رو به یه مدل و شکلی در میاره , خندم میگیره از کارهاش . عزیزم ممنون که درکم میکنی دوست خوبم , میدونم که همیشه جویای حال ما هستی گلم , شما هم برای من مهم هستین عزیزم , منم دوستتون دارم .
مامان مهراوه
9 آذر 92 13:02
سلام خانوم خانوما... پس شما کجاییت ؟ دلمون تنگتون شده مامانی و دخمل طلا .
مامان و بابایی دخمل بلا
پاسخ
سلام مامانی گل و مهربون مهراوه جون عزیزم من که به تازگی اومدم و بهتون سر زدم و کامنت گذاشتم. چشم , سعی میکنم بازم بیام پیشتون دوست عزیزم . من هم دلم براتون تنگ میشه دوست خوب من .