هفته 20 بارداری و استرسهای آن
سلام فاطمه جونی مامان و بابا
حالت که خوبه دختر قشنگم ؟ چند روزیه که برات چیزی ننوشتم , نه اینکه به فکرت نباشما , نه گل دخمل من , این چند روزه خیلی کار داشتم و سرم شلوغ بود کوشولوی مامان . ولی توی همین مدت هم کلی با هم بودیمو حرف زدیم و گل گفتیم و گل شنیدیم , مگه نه دخمل بلا ؟
این چند روزه اولش که داشتم ترشی درست میکردم , آخه مامانی تازه از ویار و حالت تهوع های شدیدش کمی راحت شده و از خوشحالیش هوای ترشی درست کردن زده به سرش . ( امان از دست این ویار که چه ها با من نکرد ) ,البته توام توی پروژه ترشی به مامانی کمک کردیا دخمل مهربون مامان , ممنون که صبور بودی و اجازه دادی با کمترین درد و مشکلی مامانی کاراشو انجام بده . پنج شنبه و جمعه هم که مهمون داشتیم و وقت نکردم برات چیزی بنویسم نازنین من .
پنجشنبه مادر جون و عمه جون ( عمه طاهره ) اومده بودن خونمون پیش من و تو و بابایی . تا جمعه غروب هم پیش ما موندن و کلی ما رو از تنهایی در آوردن خوشگلم . بابایی هم به خاطر حضور تو و به مناسبت انتخاب اسمت یه جعبه شیرینی هم خرید و با هم خوردیم و خلاصه کلی خوش گذشت . تازه چند روز پیش بازم به مناسبت انتخاب اسمت , بابایی شیرینی خرید و با چند تا از همسایه ها , کنار هم شیرینی دخمل گلمو خوردیم . وای که بابایی چقدر دخملشووووووو تحویل میگیرهههههههههه . خانوم فاطمه بابایی دیگه .
نازنازی مامان الان توی هفته 20 بارداری هستیم و تا دو سه روز دیگه میریم هفته 21 . فکرشو بکن الان 20 هفته است که تو پیش من و بابایی هستی و ما تورو با تموم وجودمون حس میکنیم . وقتی حرکت میکنی تازه این حس بیشتر هم میشه , من و بابایی همش باهات حرف میزنیم , سعی میکنیم قرآن بخونیم , حرفای خوب بزنیم و آرامش داشته باشیم تا تو هم راحت باشی و سرحال و سلامت به دنیا بیای.
هفته دیگه نوبت دکتر دارم خوشگلم . قراره با هم بریم دکتر برای چکاپ و سونوگرافی سه بعدی برام بنویسه خانوم دکتر . امیدوارم توی سونو همه چی خوب باشه و مشکلی برات پیش نیاد .
از طرفی میگن سونوی سه بعدی برای بچه خیلی ضرر داه و من کمی میترسم که نکنه برات مشکلی پیش بیاره , البته خانوم دکتر گفته یک بار ایرادی نداره و برات لازمه که انجامش بدی تا خیالمون از هر نظر راحت باشه .
از طرف دیگه هم نگران سلامتی تو هستم نازنازی من. همش دعا میکنم حالت خوب خوب باشه و مشکلی نداشه باشی و توی سونو کوچکترین مشکلی نشون نده و بگن تو سالم سالم هستی. این آرزوی منه.
چند روزه تکونات هم کمتر شده , کجا میری یه دفعه غیبت میزنه کوشولوی من ؟ اینم به نگرانیم اضافه کرده , گرچه بازم میگن اینم طبیعیه و گاهی بچه تکوناش چند روز کمتر میشه ولی خوب چی کار کنم من دوست دارم تو همش تکون بخوری ( من از این مامانی های ندید بدیدم ).
خلاصه تا سونو نرم و نگن که همه چی خوب و مرتبه که این دلشوره هام تمومی نداره , میدونم که دارم با این نگرانی ها تورو هم اذیت میکنم , منو ببخش گلم ولی دست خودم نیست آخه خیلی دوستت دارم و نمیخوام یه وقت حتی کوچکترین مشکلی داشته باشی.
البته من به خدا توکل میکنم و ازش میخوام که تورو صحیح و سالم به ما بده و تورو در پناه خودش حفظ کنه و هر چی خیره همون بشه ولی خوب نگرانم دیگه دست خودم نیست. (عجب مامانی نگرانی داریا )
عزیز دلم خودت دعا کن که این افکار منفی و دلشوره ها و نگرانیها از من دور شه و آرامش بیشتری داشته باشم تا تو هم راحتتر و شادتر باشی . تو که به خدا نزدیکتری دعا کن که سالم و سلامت بیای پیشمون و ما از دیدنت لذت ببریمو خدا رو شکر کنیم .
راستی یه خواهش دیگه هم ازت دارم ( عجب مامانی پرتوقعی , من همش یه فندق بیشتر نیستما مامانی ) , ازت میخوام برای بابایی خیلی دعا کنی تا مشکلاتی که این چند وقته داشته و هنوزم ادامه داره حل بشه و کمی فکرش آزاد شه , تو کوشولویی دعات مستجابتره آخه مامانی .
میدونی که بابایی چقدر دوستت داره و به فکرته و شب و روز برای تو و آیندت داره دعا میکنه و تلاش میکنه , تو هم براش دعا کن تا مشکلاتش خیلی زود حل بشه و دیگه فکر و خیال اونها رو نداشته باشه تا وقتی توی دی ماه میای با خیال آسوده تری بیای توی بغلششششششششششش خانوم فاطمه بابا . وایییییییییییییییییی چه روزی بشه اون روزززززززززززززززززز . اون روزی که اولین بار منو بابایی ببینیمت چه شودددددددددددددددد. انشاالله که اون روز , هر سه صحیح و سالم کنار هم باشیم به خوبی و خوشی .
دختر کوشولو و خوشگل مامان , چند تا عکس نینی اینجا میزارم به امید اینکه روزی عکسای قشنگ و ناز خودتو بزارم نازنازی مامان و بابا.
وای چه نینی خوشگل و خوش اخلاقی
چه پسر با نمکی , چه ژستی گرفته از حالا , انشاالله دومادیت
چه نینی با نمک و خنده رویی , نکنه داری خواب فرشته ها رو میبینی ؟