فاطمه دوست داشتنی مافاطمه دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

دخمل بلا , نور چشمی و عزیز دل مامان و بابا

کادوی تولد بابایی از طرف دخمل بابا

1392/5/31 20:11
884 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بابایی خوب و مهربونم

ماچماچماچ

 

همیشه شما با من حرف میزنین و برام خاطره مینویسین اینبار دیگه نوبتیم که باشه نوبت خودمه دیگه لبخند , آخه نمیدونی چه خبرهههههه لبخند تولد بابایی منههههههههه . لبخند تولدتون مبارکککککککککک هوراهورا هورا . بوس بوس بوس . هزار تا بووووووووووووووووووووووس. قلبقلبقلب


 

مامانی میگه فردا تولد شماست یعنی 1 شهریور.  هوراقلب

 

 

 

چند روزه که هم فکر خودشو مشغول کرده هم منو . کشته منو این مامانی بلا از بس فکر میکنه چی کار کنه که خیلی خوشحالتون کنه. خجالت

البته منم دست کمی از مامانی ندارما , میخوام سعی کنم که شما رو خوشحال کنم آخه شما بابایی مهربون و عزیز منین. ماچماچ


 

 من و مامانی هر چی فکر کردیم که یه تولد عالی و حسابی بگیریم نشد  ناراحت , آخه  طفلی مامانی که حالش خوب نیست بتونه شام درست کنه و مهمون دعوت کنه , تازه  مامانی میگه واسه خرید کادو و وسایلای دیگه نمیتونه تنهایی از خونه بیرون بره , واسه منو خودش خطرناکه و شما هم اجازه نمیدین , پس چطوری غافلگیرتون کنه مامانی . واسه همین از این بابت نالاحتیم حسابی. ناراحت

 

ولی من گفتم به مامانی که نالاحت نباشه چون شما میدونین که چقدر مامانی زحمت میکشه واسه خوشحال کردنتون هر چقدرم که کم و ناچیز باشه . مگه نه بابایی ؟ لبخند مگه شما همیشه در گوشم نمیگین هوای مامانیو داشته باش دختر گلم . منم دارم دیگه . چشمک

 

 

با این همه بازم مامانی و من کلی خجالت زده ایم که امسال تولدتون خیلی حسابی نیست. خجالت

 

حالا من که این تو هستم خیلی خجالتم پیدا نیست خجالت ولی مامانی میدونم حسابی خجالت کشیده آخه مامانی روی شما خیلی حساسه , دوست داره همیشه شما رو خیلی خیلی خوشحال کنه .هر روز بهم یادآوری میکنه که شما چقدر به فکر ما هستینو چقدر واسمون زحمت میکشین. بغل


 

راستیییییییییییییییییی امسال اولین سالیه که منم پیش شما هستم روز تولدتون . لبخند تولدتوووووووووووون مبارک باشه بغلماچ , انشالله 120 ساله بشی بابایی گل من . بغلماچ این از هدیه من به شما . مگه خودتون نگفتین من هدیه خدا هستم برای شما. چشمک خودتون گفتین دیگه . میبینین من چقده زرنگم . دخمل کوچولوی شمام دیگه .چشمک

 

 

 

مامانی تصمیم گرفته براتون کیک بپزه . البته با همکاری من . ازم قول گرفته به خاطر بوی وانیل و بوی تخم مرغ و باقی قضایا خیلی حالشو بهم نزنم . میدونی که مامانی چقدر حالش بهم میخوره چون من توی دلشم . ولی آخه بابایی شما بگو مگه دست منه ؟ تعجب من که گفتم باشه سعیمو میکنم چون زورکی ازم قول گرفته دیگه مژه , منم که زبون ندارم بگم اصلا تقصیر من نیست . البته چون دل مامانی مهربونم نشکنه هر چی بگه همیشه میگم چشم . حد اقل دعا که میتونم بکنم واسش که حالش خیلی بهم نخوره . مگه نه ؟ لبخند

 

 

یه کار دیگه هم میخواد مامانی بکنه . میخواد از بیرون سفارش شام بده واسه سه تاییمون . اگه گفتیییییی میخواد چی بخرهههههههههه؟

میخواد پیتزااااااااا بخره که منم خیلی دوست دارم . فرشته البته به خاطر شما میخواد بخره ولی چون میدونه اگه چیزی بخره که مامانی و من نتونیم بخوریم به شما خوش نمیگذره پس تصمیم گرفت پیتزا بخره که هم شما دوست دارین هم من .  البته نگران نباشینا چون مامانی میدونه شما راضی نیستین با این وضعیتی که داره تنهایی بیرون بره و شام بخره , منو مامانی تصمیم گرفتیم سفارش بدیم برامون بیارن . مامانی خیلی دوستتون داره بابایی ,   مثل مننننننننننننن. قلبماچ

 

 

 

حالا میرسیم به کادووووووووو. اینجاش خجالتش از همه بیشتره . اونقده مامانی طفلی غصه خورد .

 

 

مامانی هیچی نتونست براتون بخره چون نمیتونست بره بازار .تازه اون چیزیم که میخواست براتون بخره پولش نمیرسید . همش این روزا به من گفته چی کار کنیم به نظرت .

 

 

 

کلی دو تایی فکر کردیم . مامانی طفلی آخه خیلیم تنهاست , کسی رو هم نداره براش کاراشو انجام بده . (  یه چیز یواشکی بهت بگم بابایی دیشب کلی به خاطر تنهاییش مامانی گریه کرد . خیلی دلم براش سوخت ولی به خاطر من که ناراحت نشم سعی کرد خیلی گریه نکنه ناراحت )  البته من بهش گفتم مامانیییییییییی نگران نباش منو باباییرو که دارییییییییییییی. تا ما رو دارییییییی غم نداریییییییییییی ماچماچبغل


 

حالا من و مامانی تصمیم گرفتیم هر چی که مامانی تونست و در توانش بود پولشو بزاره توی یه پاکت خوشگلو  بده به شما . اینم فکر خوبیه نه ؟لبخند درسته مامانی از خرید کادو بیشتر خوشش میومد ولی من به مامانی گفتم  بابایی حتما شما رو درک میکنه تازه کلیم خوشحال میشه . مامانیم حرفمو قبول کرد . لبخند

 

 

خوب همه برنامه تولدو که لووووووووووو دادم خیالم راحت شددددددددددددددددددد . خجالتخجالتخجالت


 

بابایی جونممممممممممم تولدت مبارک . بغلماچ خیلی دوستت دارمممممممم .بغلماچلبخند

شما خیلی مهربونی . از اینکه اینقدر برای من و مامانی زحمت میکشی ممنونم . بابت جوجه کبابا و زولبیا بامیه ها و بستنی و همه چیزایی که به خاطر من و واسه اینکه بتونم چیزی بخورم زحمت کشیدی و توی این گرما رفتی خریدی ممنووووووووووووووون. از اینکه اینقدر به فکر من و مامانی بودی خیلی ممنووووووووووووون .

 

 

امیدوارم یه روز زحمتاتونو بتونم جبران کنم گرچه میدونم هیچوقت نمیتونم زحمتایی که کشیدین رو جبران کنم اینو همیشه مامانیم بهم میگه .

 

 

من قدر شما رو میدونم از خدا میخوام همیشه سایتون روی سر منو مامانی باشههههههه . 

ماچبغلماچ

خیلییییییییییییییی دوستتوووووووووووووووووووووون دارمممممممممممم .

 

قلبقلب

تولدت مبارکککککککککککککک بابایی خوشگلم

ماچبغلماچ

پسندها (1)

نظرات (2)

ریحانه
14 شهریور 92 14:56
سلام

والا هنوز داداشم اسم قطعیی نداره ولی مامانم و آجیم میگن صدرا و من میگم دانیال آخه اول فامیلیمون (د )داره ...اسم آجیم زهراست به همین دلیل مامانم میگه صدرا چون هم آهنگن تقریبا ولی دانیال به هیچ کدوممون ربطی نداره ... من محمد رضا هم دوست دارم حدود70درصد امکان داره بشه صدرا 20 درصد دانیال 10 درصد محمدرضا.....


سلام ریحانه خانومی گل
انشاالله یه اسم خوب براش بزارین و از صدا کردنش لذت ببرین البته مهم اینه که سالم و سلامت به دنیا بیاد داداشی . هوای مامانیتو داشته باشیا . کمک به مامانی یادت نره دختر مهربون . صدرا به نظر منم خیلی قشنگه و همینطور محمد رضا که اونم خیلی عالیه
zizi
8 اردیبهشت 94 22:45
خیییییلی بلاییییییییییییی