اولین تولد مامانی در کنار دخملی
سلاااااااااااااااااااااااااام دخملیییییییییی خوشگل و شیطون بلای مامان
امروز 8 اردیبهشتهههههههههههه
( روز تولد مامانی شماست )
اول از همه خودم به خودم تبریک میگم , تولدمممممممم مباااااااااارکککککککککککک
( میبینی اعتماد به نفس رو عزیزکم , مثل مامان همیشه اعتماد به نفس داشته باش )
بعد از اولین سال نو که عید سال 93 بود و تو در کنار من و بابایی بودی , و بعد از اولین روز زن و روز مادری که هفته پیش , من در کنار تو و بابایی مهربون و به عنوان مادر تو گذروندم , امروز هم اولین تولدمه که در کنار تو دخملی خوشگل و نازنینممممممممم هستم .
فصل بهار و ماه اردیبهشت , همیشه برای من بهترین فصل و ماه سال بوده و علاقه خاصی به این فصل و ماه زیبای سال دارم , پارسال توی همین روزها بود که خدا تورو به مامانی و بابایی هدیه داد و شما توی دل مامانی جا خوش کردی و کم کم فهمیدیم که یه فرشته کوچولو داره به جمعمون اضافه میشه , و حالا امسال به لطف خدای متعال تو در کنار ما هستی گل دختر من .
درسته که مامانی لایق و خوبی برات نبودم تا به امروز و نتونستم اونطور که باید و شاید و اونطور که شایسته است برات مادری کنم و نتونستم شکر خدارو به خاطر داشتن دختری سالم و سلامت و نازنین مثل تو به جا بیارم و گاهی واقعا کم طاقت شدم , اما همیشه هم از این بابت خیلی ناراحت میشم که گاهی خستگی روحی و جسمی بهم فشار میاره و در اون لحظه اونطور که باید و شاید نمیتونم عاشقت باشم ولی عزیزترینم , دخترم , زیبای مامان , عروسک قشنگم , نازنین دخترم , دوست دارم این رو همیشه بدونی و به یاد داشته باشی که مامانی خیلییییییییییییییییییییییی دوستت داره و عاشقته , , اگه خسته هم بشه , اگه ناراحت هم بشه , اگه گاهی اعصابش خورد هم بشه اما از عشقش نسبت به تو کم نمیشه , دوست دارم هزاران بار بهت بگم دوستت دارم عزیزم و از داشتنت خوشحالم و به خاطر داشتنت به خودم میبالم , تو یکی از بهترین دخترهای دنیای که خدا من رو لایق مادری کردنش دونسته , خدایاااااااااااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتت برای داشتن فاطمه جونیییییییییییییییییی خودممممممممممممم.
دوست دارم بهتریییییییییییییییییییییییین و بامحبت ترین مادر دنیا باشم برات دخترم , و تو هم بهتریییییییییییییییییین و مهربونترین دختر برای من باشی ,
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم بینهایتتتتتتتتتتتتتتت.
دیشب با بابایی گل و مهربون رفتیم بیرون و بابایی برای اولین بار یه روز زودتر لو داد که روز تولدم رو یادشه , چون میخواست برای تولدم سشوار بگیره و میخواست خودم انتخاب کنم که چی بگیره , آخه دو تا سشوار مامانی از بس برای خوابیدن و آروم شدن شما توی این چند ماهه استفاده شد که سوختتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت و چند روزه سشوار ندارم موهام رو سشوار کنم , یادت باشه بزرگ شدی و خانوم شدی یه سشوار عالی واسه مامانی باید بخرییییییییییی , البته دیشب چند جا رفتیم و سشوار خوبی برای خرید پیدا نکردیم و من نپسندیدم , تازه اونهایی هم که بود خیلییییی گرون بود و به قیمتش نمی ارزید , حالا شاید به بابایی بگم که اصلا سشوار برام نخره , شایدم تا من بگم خرییییییییییید , فعلا در این رابطه چیزی نمیدونم و بابایی فعلا امروز تا به این ساعت که دارم پست رو مینویسم سر کاره و هنوز نیومده و فقط زنگ زده و بهم تبریک گفته تولدم رو.
دیشب که موفق به خرید سشوار نشدیم و بعدش رفتیم دیدن مادر جون که از مشهد برگشته , شما هم یه سوغاتی خوشگل که یه سارافون خوشگل بود از مادرجون مهربون گرفتی , البته یه بلوز و یه عروسک هم قبلا از قشم برات آورده بود مادر جون , آخه عید رفته بودن قشم همراه عمه جونیا , عکس همشون رو برات میزارم انشاالله گل نازم ,
دیشب که اونجا بودیم عمه جون طاهره تولد مامانی رو یادش بود و بهش تبریک گفت و این شد که همه فهمیدن و تبریک گفتن و اولین هدیه تولد امسال رو مادر جون بهم داد که یمبلغی پول بود , ممنووووووووووووونم مادر جون مهربون .
امروز هم مامان جون از تبریز زنگ زد و تولدم رو تبریک گفت .
ولی شمااااااااااااااا دخملی نازنازی , دیشب حساااااااااابی اولین شب تولد مامانی در کنارت رو براش جشنننننننننننننننن گرفتی و تا ساعت 3.30 صبح نخوابیدی و غر زدی و گریه کردی و مامانی و بابایی هم خسته بودن و خوابشون میومد و خلاصهههههههههههههههه یه شب به یاد موندنی رقم خورد و به زور خوابوندمت , ولی واقعا آخراش من و بابایی عصبی شده بودیم , آخه نه شیر میخوردی و نه پستونکت رو میگرفتی , نه روی پام میخوابیدی , نه توی بغلم میخوابیدی , نه روی زمین , حتی صدای شوار نیم سوز هم که آخر سر مجبور به روشن کردنش شدیم هم تورو آروم نکرد و فقط دوست داشتی روی شونه من باشی و من راه برم و بچرخونمت و تو این طرف و اون طرف رو نگاه کنی و یا موزیک بالای تختت رو توی بغلم گوش بدی و با دقت وسایلهای اتاقت رو تماشا کنی , خسته نباشی واقعا دخترم , خلاصه حرف حسابت این بود که با من بازی کنین نصفه شبی و من خوابم نمیااااااااااااااااااد امشببببببببببببببببببب , آخه شب تولد مامانییییییییمه.
فدات بشم من نازنین دخترم , تو فاطمه جونی عزیز و بانمک منییییییییییی , تو فاطمه حورای مامانی , خانوم فاطمه بابایی هستییییییییییییی , فاطمه نورا , نازنین فاطمه ما هستییییییییییی عزیز دلممممممم .
اولش که این پست رو شروع کردم به نوشتن توی بغلم نشسته بودی و داشتی به دقت نگاه میکردی نوشته ها رو , اما الان روی پام هستی و خواب رفتی گل نازم , البته چند باری مجبور شدم بلند شم و بچرخونمت و باهات بازی کنم تا حوصلت سر نره و گریه نکنی نازنازی من , آخه وقتی خوابت بیاد یه خورده بیقرار میشی و تا بخوای بخوابی باید کمی گریه و بیتابی کنی نازدونه خانوم . دور سرت بگردم من عزیز دلم , فدای اون صورت مثل ماهت بشم من نازنینم.
حالا تا بخوام امروز که روز تولدمه ازت عکس بگیرم و امشب یا فردا برات بزارم , عکسهایی که این چند روز اخیر ازت گرفتم رو میزارم توی این پست عزیزترینم .
خیلییییییییییییییی دوستت دارمممممممممممممممممممممم گل دختر منننننننننننننن
این عکس رو صبح جمعه ازت گرفتم , 111 روزه هستییییییییی
برای اولین بار با بابایی مهربون تنهایی رفتین بیرون برای خرید نون تازه
قربون صورت خندونت بشم منننننننننننننننن عاشقتمممممممممم
اینجا 110 روزه بودی و شبی بود که رفتیم خونه مادر جون که به عمه جونیاااااااااااااااااا سر بزنیم
قربون اون گل سرتتتتتتتت برمممممممممممم منننننننننن
توی این سه تا عکس پایین , بابایی داره کمکت میکنه تا بلند شی نازنازی من و بابایی
قربون اون نگاهتتتتتتتتتتتتتت بره مامانتتتتتتتتتتتتتتت
فدای پاهاتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بشم من
عاشق اینطوری نگاه کردنتممممممممممممممم
این جوجه اردک رو مامان جون توی ایام عید برات خریده بود ,
خیلی دوستش داری و مدام باهاش بازی میکنی
اسباب بازی مورد علاقه شماستتتتتتتتتت
میخورمتااااااااااااااااااااااااااااااااا دخملیییییییییییییییی
اینجا هم توی تختت خوابیدی و داری بازی میکنی و به آویز موزیکال تختت نگاه میکنی
از بس تکون میخوری نمیشه ازت عکس گرفت دخمللللللللللللللل بلا
اینجا هم توی تختت خوابیدی خوش خنده مامانننننننننننننننن
اینم دیشبه , ساعت حدود 2 نیمه شب هستش ,
باز گذاشتمت روی تشک تعویضت تا بازی کنی , همون مراسم شب تولدمه که اشاره کردممممم
اینم شاخه گل و کادوی روز زن و روز مادر شما و باباییه ممنوووووووووووووووووونم
همچنان منتظر مراسم تولد به همراه کادوی تولد و کیک تولد شما و بابایی هستییییییییییییییییییم
اینم سوغاتی مشهد , از طرف مادر جون برای فاطمه جونی
اینم سوغاتی قشم از طرف مادر جون
اینم یه سوغاتی دیگه از قشم برای فاطمه جونییییییییییی