فاطمه دوست داشتنی مافاطمه دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

دخمل بلا , نور چشمی و عزیز دل مامان و بابا

مشخص شدن تاریخ زایمانم و یک سورپرایز برای دوستانم

1392/10/12 21:32
2,697 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخملی ناز و قشنگ مامانی , سلام فاطمه جونی مامانی  

ماچماچماچ

 

الهی من قربونت برم دختر گلم ,  باورم نمیشه که دیگه چیزی به اومدنت نمونده , خیال باطل


باورم نمیشه که به زودی میتونم ببینمت , بغلت کنم , بوت کنم , دست و پاهای کوچولوت رو ببوسم و نگاهت کنم , وایییییییییییییییییی  واقعا باورم نمیشه ............... فرشته


همش با خودم فکر میکنم که چه شکلی هستی , حتما که ماه هستی و دوست داشتنی , نازنازی مامان . ماچبغلماچ


فقط آرزومه که سالم و سلامت و بدون حتی کوچکترین مشکلی بیای توی آغوشم عشق من . اون وقته که دیگه اون لحظه میشه یکی از بهترین  و به یاد موندنی ترین لحظات عمر من .خیال باطلفرشته

 

 

 

الهی فدات بشم که این چند وقته نتونستم پست جدیدی از خاطراتمون رو بزارم خجالت , ولی دوست دارم بدونی که خیلی دلم میخواست هر روز یا بهتر بگم که همه لحظات آخر با هم بودنمون رو ثبت کنم , اما شرایط جسمی و روحی این روزهای  من اجازه نداد تا اینطور بشه گلم  خجالت,  حتی این پست رو چند روزه که دارم مینویسم گل من ولی وقت نمیکنم تمومش کنم و عکسهارو آپلود کنم و پست  رو توی وبلاگ بزارم عزیزم خجالت , ولی میخوام بدونی که عزیز دلم برای من لحظه لحظه با تو بودن , شیرین و جذاب و رویایی بوده و هست خیال باطل , از روز اول به وجود اومدنت تا همین لحظه ای که دارم برات مینویسم دختر دوست داشتنی و عزیز من .بغل

 

 

 

از روزی که فهمیدم خدا یه دختر بهم هدیه داده , این وبلاگ رو برات درست کردم قلبقلبقلب, اینجا و در کنار هم لحظات خاطره انگیزی داشتیم ماه من مژه, دوستانی پیدا کردیم که هر چی از خوبیهاشون بگم کمه ماچ, دوستای خوب و گل و مهربون و خوش قلبی که یکی از یکی دوست داشتنتی ترن و مارو توی این چند ماه همراهی کردن ماچ, برای سلامتی و سالم به دنیا اومدنت از ته قلبشون کلی دعا کردن  و خلاصه حسابی ما رو شرمنده کردن این دوست جونی های مهربون .

بغلبغلبغل

 

 

دوست داشتم اسمشون رو اینجا بیارم و از تک تکشون قدردانی کنم ولی چون همه دوستانم برای من عزیز هستن و همشون رو دوست دارم و تعدادشون هم زیاده  و نمیشه اسم تکتکشون رو آورد , به همین دلیل اسمی نمیارم , چون دلم نمیخواد که ننوشتن اسم یکی از دوستان خوبمون باعث تکدر خاطرشون بشه , ولی دوستانمون خودشون میدونن که هر کدوم چقدر برای من عزیز هستن و من چقدر مدیون محبتها و دعاهاشون هستم .ماچماچماچ

 

 

دختر خوشگلم , دوست دارم که همیشه قدر مهربونیها و لطف و محبتهای کسانی رو که در حقت خوبی میکنن رو بدونی و هرگز محبتهاشون رو فراموش نکنی , و همینطور خودت هم همیشه خیرخواه دیگران باشی و به دیگران خالصانه محبت و کمک کنی عزیز دلم و همیشه مهربون باشی با دیگران دختر کوچولوی خوش قلب و دوست داشتنی من . قلبقلبقلب


نازنین دختر من , باورم نمیشه که داریم به روزهای پایانی میرسیم خیال باطل, باورم نمیشه که فاطمه جونی من داره به دنیا میاد و دیگه  تا چند روز آینده توی دل من نیست فرشته, بلکه توی آغوش منه فرشته, وای که چه حسی داره و چه لذتی دار ه بغل کردنت فاطمه من , عزیز دل من .قلب

 

 

 

گل دختر من ,  این دو هفته ای که گذشت برای من و بابایی هفته پر کار و پر مشغله ای بوداوه, حسابی فکرمون مشغول بود و بعد هم که درگیر کارهای عقب افتاده برای زایمانم بودیم .اوه

 

 

بابایی گل و مهربون , خیلی برای من و تو زحمت کشیده توی این مدت و این چند هفته پایانی هم حسابی فکر و ذهنش درگیر بود و حسابی هم سنگ تموم گذاشت برای ما , تا همه چیز رو به خوبی برای اومدنت مهیا کنه نازنازی مامان و بابا ,ماچ

پدر یعنی پشتیبانمژه , یعنی پشتوانهمژه, یعنی همه چیز و همه کس برای یه دخترمژه , به خصوص اگه اون پدر , پدر خوبی همچون بابایی بی نظیر و زحمت کش تو باشه عزیز دلم .مژه

 

قدر بابایی مهربونت رو بدون و همیشه قدرشناس محبتهاش باش گل من و هرگز محبتهاش رو فراموش نکن نازنینم ماچ, و توی لحظات سخت هرگز تنهاش نذار . این چیزیه که در رابطه با  پدر مهربونت از تو انتظار دارم فاطمه جونی من , احترام و احترام و احترام لبخند, در کنار قدرشناسی همیشگیت از زحمات بی دریغ و بی منت بابایی که از دل و جون برات زحمت کشیده عزیزکم .ماچ

 

 

و اما گل نازم , شنبه هفته پیش که 36 هفتم تموم بود و داشتم وارد هفته 37 میشدم رفتم برای سونوگرافی مژه , البته به امید اینکه دیگه تاریخ دقیق زایمانم از طرف خانوم دکترم معین بشهخیال باطل

 

 

صبح زود , ساعت 7 رفتم برای سونوگرافی , قربون شکل ماهت بشم که دوباره دیدمت ماچ, داشتی انگشتات رو باز و بسته میکردی قربونت برمماچ , البته خیلی گذرا دیدمت , آخه سونوی من رو خیلی زود تموم کرد خانوم دکتر و چند دقیقه بیشتر طول نکشید و گفت که همه چیز نرماله و 36 هفته تمومی .بغل

قربونت برم جوجه من که حدود 2500 گرم بودی نازنازی من .ماچبغلماچ

 

 

البته برای تعیین هفته بارداریم , دو تا تاریخ زده بود که کلی من استرس گرفتم آخ و بعدا خانوم دکترم گفت که چیز مهمی نبوده و همه چیز رو به راهه عزیز دلم لبخند. فقط دوباره هیچ تاریخ دقیقی برای زایمانم مشخص نکردتعجب و گفت که هنوز نوبت زدن برای عمل زوده تعجب, و من خیلی دمق شدم گلم .قهر

 

 

البته بگما مهم سلامتی تو بود بغلماچبغل و از اینکه خبر سلامتیت رو شنیده بود خیلی خیلی خوشحال بودم لبخنداما بلاتکلیفی برای تاریخ زایمانم اذیتم میکرد عزیزترینم خیال باطل, چون کلی خرید و کار عقب افتاده داشتم که میخواستم انجام بدم و مامان جون و خاله جون هم منتظر بودن تا تاریخ زایمانم دقیق مشخص بشه و برای اومدنشون برنامه ریزی کنن , خلاصه همه موندیم توی بلاتکلیفی دوباره .خیال باطل

 

بعد از سونوی هفته پیش , تصمیم گرفتم که دیگه کارهای عقب افتاده برای زایمانم رو خودم به تنهایی و البته با کمک بابایی گل انجام بدم تا خیالم تا حدودی راحت بشه و دیگه نگران وقت زایمانم نباشم که یه وقت بدون اینکه کارهام تموم شده باشه غافلگیر بشم لبخند, و به خاطر همین موضوع با اینکه درد زیادی رو تحمل میکردم و علاوه بر انقباصات دل و کمرم , از طرف دیگه عضله کمرم هم گرفته بود  , اما کارهای باقی مونده رو شروع کردم .لبخند

 

 

چند روزی رو با بابایی مهربون رفتیم برای خرید هورا , به خاطر عضله کمرم هم که به شدت گرفته بود , خیلی اذیت میشدم و توی خیابون راه رفتن برام خیلی سخت بود مژه , آخه تو دخمل نازنازی من هم حسابی شیطنت میکنی توی دل مامانیماچ . یه وقتهایی خودت رو سفت میکنی و دلم قلمبه میشه و یه وقتهایی هم خودت رو فشار میدی به پایین دلم و حسابی دردم میاد , یه وقتهایی همش لگد میزنی و دلم بالا و پایین میره و یه وقتهایی هم  انگار داری سکسکه میکنی و خیلی برای من بامزه است قلبقلبقلب. بابایی هم از دیدن تک تک این حرکاتت ذوق زده میشه دخمل بلا .ماچ

 

 

خلاصه کلی خرید انجام دادیم و بابایی حسابی توی خرج افتاد و همه اینها به خاطر اومدن تو , عزیزترینمون بود ماه من .قلب 

لوازم بهداشتی باقی مونده ای که لازم داشتی رو برات تهیه کردیم , یه لوسیون بدن , یه روغن بدن , یه کرم ضد حساسیت و سوختگی , یه پودر بچه وهمینطور پمپرزت رو گرفتیم قلب و من هم ساک بیمارستانت رو برات آماده کردم قلب و وسایلت رو توی ساکت گذاشتم تا آماده باشه برای اومدنت گل دختر من .ماچ

خیال باطل توی ادامه مطلب این پست عکساش رو برات میزارم تا به یادگار بمونه نازنینم.خیال باطل

 

 

کلی خرید هم برای خونه انجام دادیم و وسایلهای مورد نیازی که برای زایمانم احتیاج بود و کمی از کم و کسریهای توی خونه رو تهیه کردیم و یعد هم من مشغول تمیز کاری و مرتب کردن وسایل و قرار دادنشون سر جای خودشون شدم و خلاصه مقداری از کارها جلو افتاد .لبخند

 

 

اوایل همین هفته هم مامانیت رفت موهاش رو کوتاه کرد خجالت که برای اومدن دخملیش آماده باشه که وقتی دخملیش با چشمای خوشگل و کوچولوش بهش نگاه کرد , نخواد بگه که واییییییییییی چه مامانی شلخته اییییییییییییییی دارمممممممم .خنده

 

 

شنیدن خبرهای خوب هم توی این هفته , خستگی کار چند روزه و خستگی دردهای زایمانی که گاه و بیگاه سراغم میاد رو از تنم به در کرد.فرشته

 

 

اولا خاله معصومه جون مهربون که از دوستای خوب و مهربون وبلاگیمون هستن , بعد از چند سال انتظار مامان شدن , هوررااااااااااااااااااااااااااااااااااا.....................هوراهوراهورا

 

 

البته میدونم که خودت میدونی و از این بابت هم خوشحالییییییییییییییییییی , چون من اونقدر خوشحال شدم که تو هم حتما حسش کردی گل دخملم ماچ. البته که واقعا خوشحالی هم داشت , لبخند

خاله جون مبارکهههههههههههههه.قلبقلبقلب

 

 

 

 

خیلی خوشحال شدم که قبل از به دنیا اومدنت , خبر بارداری معصومه جون رو شنیدم و از صمیم دلم براش خوشحال شدم چون آرزوم بود که اینطور بشه ,خیال باطل

 

 

آرزو دارم که هر چه زودتر بقیه مامانای منتظری که در حال انتظار برای گرفتن هدیه آسمونیشون از طرف خدای مهربونمون هستن , از جمله شیرین عزیزم , فرشته گلم , سولماز جونم ,ستاره خوشگلم و همه و همه کسانی که چه وبلاگ دارن و چه ندارن ولی منتظرن , هر چه زودتر انتظارشون به سر برسه و خدای مهربون به حق حضرت رقیه  , 3 ساله کوچک کربلا  , و حضرت علی اصغر , شیرخواره مظلوم کربلا  و به حق معصومیت نینی های تو راهی ,  حاجت قلبیشون رو هر چه زودتر روا کنه .قلبقلبقلب

 

 

بعد از این خبر هم , شنیدن اینکه روز سه شنبه بالاخره مامان جون و خاله جون مهربون ,  از راه میرسن و این روزهای پایانی رو کنارمون هستن , من رو خیلی خوشحال کرد و سه شنبه صبح هم با اومدنشون واقعا خوشحال شدم و حسابی از تنهایی دراومدیم ,فرشته

 

 

دوشنبه شب هم برای چکاپ رفتم پیش دکترم و خانوم دکتر بهم گفت که انشاالله , شنبه 14 دی ماه دخملی به دنیا خواهد اومد تعجب فرشته , واییییییییییییییییییییییییییییییی که چقدررررررررررررررررررررررررررر خوشحال شدممممممممممممممم. هوراهوراهورا


خانوم دکتر یه نامه داد و گفت که چهارشنبه کارهای بیمه رو انجام بدیم  , و چهارشنبه شب  ببریم مطب تا نویت عمل رو برای شنبه بزنه , من دل توی دلم نبود مژه , همش به بابایی تاکید میکردم و میگفتم که چهارشنبه صبح , کار بیمه رو انجام بدیا مژه, یه وقت یادت نره مژه, تا شب باید آماده باشه و ..................

 

 

خلاصه کلی هیجان داشتم و دارمممممممممممممممممم.خیال باطلبغلماچهورا

 

 

دیشب که چهارشنبه شب بود رفتیم دکتر و بالاخره همه چی قطعی شد و خانوم دکتر برای شنبه 14 دی ماه سال 1392 نوبت عمل زد لبخند و گفت که از 12 شب قبلش دیگه چیزی نخورم و صبح , ناشتا باشم و ساعت 6.30 صبح هم  حتما بیمارستان باشم و بستری بشم تا ساعت 8 صبح سزارین بشم .هورا

 

من هم گفتمممممممممممممم که چشششششششششششششم .ماچبغلماچ

 

 

وای فاطمه جونی من , اگه بدونی توی دل من چه خبره ؟ خیال باطل

 

 

هیچان دیدنت , هیچان اومدنت , استرس سلامت بودنت , استرس زایمانم و خیلی حس و حالهای دیگه که حتی نمیدونم چطوری ازشون حرف بزنم درون من موچ میزنه خیال باطل , دیشب خوابم نبرد اصلا و همش به اومدنت فکر میکردم خیال باطل , وایییییییییییی چقدر دوست دارم که بعد از به دنیا اومدنت اول خبر سلامتی کاملت رو بشنوم و بعد هم آروم چشمام رو باز کنم و صورت ماهت رو ببینم مژه , اونوقت بتونم بغلت کنم  بغلو دست به بدن و صورت خوشگلت بکشم و یه کوچولو بوست کنم  ماچ البته طوری که دردت نیاد , و بعد هم بهت شیر بدم , دوست دارم که لخت لخت بغلت میکردم بغلو گرمای تنت رو با همه وجودم حس میکرم نازنین دخمل من  , ولی فکر نکنم بشه , چون هوا سرده و یه وقت زبونم لال سرما میخوری  گل من .ماچ

 

 

 

راستییییییییییییییییی از دیشب داره برف میباره اینجا فرشته, قربون قدمت برم که اینقدر برکت داره عشق من  ماچ, چند وقتی میشد که برف نباریده بود و این اولین برف امساله و حالا که داری به دنیا میای همه جا برفی شده دختر دی ماهی من .بغلماچبغل

 

 

بابایی که میگه تا دخملی من نیاد توی بغلم باورم نمیشه که اومده یا داره میاد خیال باطل , از بس که این چند وقته , بابایی منتظر اومدنت بوده عزیزترینم مژه. آخه نمیدونی چقدر منتظرت بوده و هستیم , خیلییییییییییییییی منتظرت بودییییییییییییییییییییییییم گلم , نمیدونی چقدر سلامتیت برامون مهم بوده و دعا کردیم برای تو نازنینم .بغلماچبغل

 

باورم نمیشه که 9 ماه گذشته و حالا دیگه چیزی نمونده به لحظه دیدار لبخند , 9 ماه انتظار شیرین  و سخت خیال باطل , از لحظه خواستنت از خدا گرفته تا لحظه مثبت شدن آزمایش و تک تک لحظات بارداری قلب , از آزمایشهای معمولی بارداری و آزمایشات غربالگری و استرسهاشون گرفته تا سونوگرافیهای مختلف و تعیین جنسیتت که قربونت برم دخملی بودی بغل و سونوی سه بعدی که دادم  , همه و همه  خاطره بود و پر بود از انتظار و دلهره سلامتی تو که عزیز دلمون  بودی ماچ و در عین حال , حس بودنت کنارمون و تکون خوردنای خوشگلت و شنیدن ضربان قلبت و اینکه تو بودی و من و بابایی رو حسابی از تنهایی درآروده بودی خیلی خیلی شیرین بود دختر دوست داشتنی من بغل,

 

 

ویار شدید و سخت و عجیب و غریبی رو که گذروندم اصلا از یادم نمیره لبخند , از اردیبهشت ماه ویارم شروع شد لبخند, از همون روزهای اول ویار داشتم و حال عجیب و غریبی بهم دست میداد و بوهای مختلفی به مشامم میرسید مژه  , بعد از چند روز دیگه  , به خصوص بعد از مثبت شدن آزمایشم , به همه چیز حساس شدم اونم خیلی شدید مژه ,

از همه غذاها بدم میومد  نیشخند , هیچی دوست نداشتم , از مرغ حالم به هم میخورد نیشخند, از عدس پلو متنفر شده بودمخنده , من که همیشه چایی زیاد میخوردم لب به چایی نمیزدم و از بوش بدم میومد تعجب و این مورد از همه عجیبتر بود برای بابایی نیشخند, از آب بدم میومد تعجب و از تشنگی هلاک میشدم ولی از مزه آب بدم اومده بود تعجب , فکر میکردم از خونمون بو میاد و حسابی از خونمون بدم میومد نیشخندتعجب , از ورودی خونه که وارد میشدم تهوع شدیدی بهم دست میداد و شروع میکردم به ......... خنده

 

خلاصه تا اوایل مهرماه این وضعیت ادامه داشت و کلی سرم و قرص ضد تهوع و ...... ولی فایده ای نداشت تعجب تا بعد از  گذشتن از اوایل مهرماه , دیگه کم کم بهتر شدم و تهوعم آروم شد لبخند و تونستم بعضی غذاها رو بخورم و بعد هم دیگه کم کم همه چی برام عادی شد .لبخند

 

 

طفلی بابایی رو بگو که مستاصل شده بود آخ و با نگرانی از صبح تا شب مراقبم بود ماچ و دیگه نمیدونست برای بهتر شدنم چی کار بکنهلبخند , همه ماه رمضون رو توی گرما دنبال غذا میگشت تا یه چیزی بخره که من بتونم بخورم , اما  چند روزی که از ماه رمضون گذشت , کشف کردیم که بین غذاها , دو تا غذا رو تا حدودی میتونم بخورم نیشخند و با اینکه بعدا نمیتونستم توی معدم نگه دارم  و کلی دچار تهوع میشدم بعد از خوردنش نیشخند ولی حداقل از مزه و بوش بدم نمیومد و میتونستم بخورم و اون غذاها چیزی نبود جز جوجه کباب و پیتزای مرغ و قارچ ,نیشخند

 

 

فکرش رو بکن که هر روز توی ماه رمضون , اونم توی گرمای شدید اینجا , بابایی باید میرفت و یه غذاخوری باز پیدا میکرد و یه پرس جوجه کباب برای من و دخمل بلا که شما باشی میگرفت و میاوردخجالتخجالتخجالت و تازه باید خودش هم با زبون روزه برامون آماده میکرد تعجب وگرنه مامان خانومت بدش میومد تعجب و دیگه لب بهش نمیزد نیشخند . شبها هم که نوبت پیتزا بود..............نیشخند

 

 

ولی عزیز دل مامان و بابا , همه این لحظات برای ما گرچه سختیهای خودش رو داشت  ولی خیلی شیرین بود و برای من سرشار از جذابیت و زیبایی شده بودلبخند ,  همین ویار سخت , کلی خاطره انگیز  شده برامون و همه سختیهاش رو به عشق همه شیرینیهاش , به عشق حضور و وجود تو , نازنین دخترمون در کنارمون میگذروندیم لبخند و از وجودت لذت میبردیم و برای سلامتیت دعا میکردیم و از بودنت , لحظه به لحظه خدا رو شکر میکردیم و خیلی از داشتنت خوشحال بودیم و هستیم گل دختر من .ماچماچماچ

 

 

 حالا هم که همگی بیصبرانه منتطرت هستیم خیال باطل ,  منتظریم  تا امروز , ماه صفر تموم بشه و فردا ماه ربیع الاول فرا برسه  فرشتهو روز دوم ربیع الاول که برابر با 14 دی ماه سال 1392 هست از راه برسه  فرشته و تو قدم به این دنیا بزاری و زندگی ما رو از اینی که هست شیرینتر و رنگیتر کنی نازنازی مامان و بابا .بغلماچبغل

 

 

دوست دارم که تک تک لحظات اومدنت رو تا جایی که میتونم ثبت کنم خیال باطل , هم توی ذهنم و هم از طریق فیلم و عکس , تا همیشه خاطره حضور ثمره عشقم , ورود دختر نازنینم رو به یاد داشته باشم .قلب

 

 

دوستای عزیزم از همگی شما التماس دعا دارم لبخند , برای اینکه زایمان راحت و خوبی داشته باشم و برای اینکه  فاطمه کوچولوی من سالم و سلامت به دنیا بیاد , این روزها دعا کنین ماچ و مثل همیشه که با دعاهای خالصانتون همراهیم کردین , من رو تنها نزارین و دعامون کنین لبخند , همیشه مدیون محبتها و دعاهاتون بوده و هستم لبخند . تک تکتون رو خیلی دوست دارمممممممممممممممم.ماچبغلماچ

 

 

از اینکه این روزها کمتر تونستم به وبلاگاتون بیام و سر بزنم و یا کامنت بزارم شرمنده ام خجالت , میدونم که شرایطم رو درک میکنین , گرچه اونقدر گل و باوفا بودین که با این وجود باز هم کنارم بودین و با کامنتهاتون همراهیم کردین دوست جونیهای خوبم بغلماچبغل . حلالم کنین اگه بدی از من دیدین دوستای نازنینم . ماچماچماچ

 

عکس وسایلهایی که برات آماده کردم تا ببرم بیمارستان رو توی ادامه مطلب گذاشتم تا به یادگار بمونه برات و دوستای گلمون هم ببینن عکسها رو عزیز دلم .لبخند

 

 


برای دیدن عکسها

و دیدن سورپرایز قبل از زایمانم که مخصوص دوستانمه و توی تیتر این پست اشاره کردم , 

بفرمایییییییییییییییید ادامه مطلب .

 

 

عزیز دلم این لباسهایی هست که قراره بعد از به دنیا اومدنت برات بپوشونیم 

ماچبغلماچ

  چه خوردنی بشی با این لباسا خوشمزهخوشمزهخوشمزه

 

 

 

 

 

خیال باطل اینم سرهمی که قراره از روی لباسات بپوشونیم توی بیمارستان خیال باطل

 

 

 

 

 

 

اینم پتویی که میخواییم دورت بپیچیم , الهی دورت بگردم

بغلبغل

 

 

 

 

 

اینم یه شلوار جوراب دار , دستمال خشک کن , ناف بندت به همراه یه کلاه بنددار

و دستکش کوچولوهات که یه وقت صورت ماهت رو چنگ نزنی دخملی

مژهمژهمژه

 

 

 

 

 

اینم قنداق فرنگی شما که میخوابونیمت توش انشاالله

قلبقلبقلب

 

 

 

 

 

اینم یه سرهم گرم و نرم که  قراره موقع بیرون اومدن از بیمارستان بپوشی عزیزکم

بغلماچبغل

 

 

 

 

 

اینم شیشه شیر و کرم ضد حساسیت  شما

ماچماچماچ

 

 

 

 

اینم پمپرزت نازنین دختر من

مژهمژهمژه

 

 

 

 

 

اینم پودر بچه و ساک لباسات که همه وسایلهای بالا رو جمع کردم توش و درش رو بستم

 

 

و دیگه آماده است

خیال باطلخیال باطلخیال باطل

 

 

 

 

 

اینم لوازم بهداشتیهایی که برات تهیه کردم نازنازی مامان و بابا

ماچماچماچ

 

 

 

راستی گل نازم

این عروسک رو مادرجون هفته پیش خریده برای شما

و یه روز که رفته بودیم خونشون بهمون داد

مژهمژهمژه

 

دست شما درد نکنه مادر جون مهربون

 

 

 

 

 

و همینطور این گیره کوچولوها رو هم همراه با عروسک , مادرجون خریده بود

لبخندلبخندلبخند

بازم ممنونم مادر جون عزیزم

 

 

 

 

و اما یه جوراب شلواری و کلاه , که خاله جون و مامان جون برات خریدن

بغلماچبغل


البته همراه کادوهایی که قراره بعد از زایمان بهمون بدن نیشخندخجالت


و فعلا عکسهاش نامحسوسهخنده

 

 

 

 

 

 

و اما یه  عکس

 

که  سورپرایزی ویژه  برای دوست جونیهای خوبمه

 

 

که دوست دارن هر چه زودتر فاطمه جونی رو ببینن

خیال باطلخیال باطلخیال باطل

 

این عکس سونوگرافی سه بعدی فاطمه جونیه

 

اولین عکس فاطمه جونی , اون هم قبل از زایمانم

مژهمژهمژه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (80)

بابایی دخمل بلا
12 دی 92 22:12
سلام همسر عزیزم از اینکه این مدت با تمام مشکلات و سختی هایی که برات به همراه داشت ( که فقط خدا می دونه و بس )، عاشقانه تحمل کردی و برای به دنیا اومدن دخترمون تلاش کردی و دعا، صمیمانه ازت تشکر می کنم و دستت رو می بوسم مهربونم،گلم،عزیز دلم امیدوارم خدای مهربون به لطف و فضل و کرمش و به حق خوبان عالم و به پاس قلب پاک و مهربونت و رنج ها و سختی هایی که کشیدی و همه خوبی هات،بهترین فرزند و اولاد رو بهت عطا کنه که هم صالح باشن و هم سالم. و نهایتا باقیات الصالحات. از اقوام و فامیل خصوصا مامان بزرگ ها،عمه هاو خاله و دایی و عموهاواز دوستان خوبت تشکر می کنم هم دوستان وبلاگی و هم دوستان و آشنایان دیگه که این مدت با تو همراهی کردن و همدلی،دعات کردن و خیرخواهت بودن.با خوشحالی هات خوشحال بودن و با استرس و نگرانی هات، نگران بودن. از خداوند منان بهترین و برترین خیر و مصلحت رو برای تک تک اونها مسئلت دارم و اجابت دعاهاشون رو خواستارم. و اما نفس بابا، عسل بابا،دختر بابا، خانم فاطمه عزیزم عزیز دلم تو هدیه بی نقص و خارق العاده خدایی سالهاست که منتظرم اما می دونم که لایق این هدیه عزیز و بی نظیر نیستم ولی ولی خدا کریم هست و بزرگوار و به کوچیکی بعضی از ما ادما نگاه نمی کنه. ازکریم جز کریمی شایسته نیست/ صمیمانه از خداوند بزرگ سپاسگذارم و از خدا می خوام لیاقت داشته باشم تابتونم لااقل اونطور که خدا می پسنده در تربیت تو بکوشم و بکوشیم به همراه مادر مهربونت دوستت دارم و تا تو رو در آغوش نگیرم باور نمی کنم که خدا این لطف کثیر رو درحق من و مادرت روا داشته عزیزم ازت میخوام مادرت رو عاشقانه دوست داشته باشی و کنارشون باشی و بهشون فوق العاده احترام بگذاری و کمکشون کنی دوستت دارم نازنینم و پیشاپیش اومدنت رو که مصادف شده با ماه زیبای خدا، ربیع الاول، تبریک میگم و از خدای مهربون میخوام که این دنیا محلی باشه برای اینکه عاشق خدا بشی و عبد و مطیع بی چون و چرای حضرت حق و عارفه ای باشی بی همتا.آنگونه که نهایت رضایت خداوند از بنده اش هست. از تو هم میخوام که همه ما رو دعا کنی نفس بابا قدم رو چشم بابایی می ذاری که تشریف می یاری. بفرما عسل بابا،بفرما.
مامان آوا
12 دی 92 23:23
الهی عزیزم چقد عاشقانه نوشتی چقد همه چی رو با جزییاتش خوب نوشتی زهراجونم خوش بحالت که میتونی اینقد بنویسی نمیدونی چقد ذوق کردم عزیزم از اینکه عکسهای لباساشو دیدم وهمچنین عکس سه بعدیش خیلی دوستت دارم زهرای عزیزم انشالله در پناه خدا همیشه سالم وتندرست باشی از مشکلات زندگی هیچوقت هراسی نداشته باش وشال وقباتو محکم ببند که راه در جاده پرپیچ وخم مادری میزاری واین رو بدون که خدا خیلی دوستت داشته که تورو مادر کرده وبه خودت افتخار کن دیگه طاقت نداشتم که بیامو وپست جدیدت رو بخونم خانوم همسایمون اومده بود که مانتوش رو واسش کمی تغییر بدم وتا رفت اومدم سراغت نام کاربریت هم که دیگه مشخص شده انگاری مامان دخمل بلا خیلی قشنگه بابایی دخمل بلا چقد عاشقانه دوست داره این فاطمه جونی رو قدر همدیگه رو بدونین ونزارید هیچوقت مشکلات زندگی به روح وجسمتون غلبه کنه زهرای عزیزم امیدوارم همیشه همیشه در کنار همسر مهربانت وفرشته نازنینت خوشبخت وسعادتمند باشی دوستداروآرزومند آرزوهای بی پایانت عزیز دلم خیلی دوستت دارم زهراجونم مواظب خودت باش وبدون توی خوزستان شهر ایذه یکی چشم براه ودعا بر لب منتظر توئه عزیترینم خیلی دوستت دارم به خدا میسپارمت مامانی آوا 14دی یه روز بی نظیرخداست چون فرشته زهرا جون زمینی میشه ومن به خدای عالم خیلی مدیونم چرا که وجود مجازی تو باعث دلگرمی وروحبخشی من شده دوست خوب ونازنینم به امید روزهای خوب وخوش آینده میبوسمتون
معصومه
12 دی 92 23:56
عزیزم سالم بیای انشالله....خانومی زایمانت بی خطر چه نااااااااااااااااااااااااااااززززززززززززززززززززززززززززززییییییییییییییییییییی هزار ماشالله
مامان ستاره
13 دی 92 0:39
الهی به سلامتی عزیز دلم نمی دونی چقدر خوشحال شدم و اشک شوق تو چشام جمع شد امیدوارم این دخمل گل خوشبخت و شاد و سعادتمند باشه عزیزم .... فاطمه جونی ورودت رو به دنیای ما تبریک می گم ..... دوست عزیزم من از شما جز خوبی چیزی ندیدم انشاالله به سلامتی برگردی گلم خیلی خیلی خیلی دوستت دارم ...
سولماز
13 دی 92 0:43
چقد قشنگ نوشتی با خوندن هر خطش اشکم همینجوری میومد الهی فدات بشم عزیزم امیدوارم که زایمان خیلی راحتی داشته باشی و فاطمه جونی صحیح و سلامت تو بغلت باشه گلم خیلی دوست دارم عزیزم
الهام مامان محیا
13 دی 92 0:45
زهرا جون ایشالله که به سلامتی و آسون فارغ بشی و عکس نی نی نازمون رو بذاری و ما ذوق کنیم ... تو رو خدا برای منم دعا کن...لحظه ی زایمانت که بد جوری بهش احتیاج دارم
الهام مامان محیا
13 دی 92 0:49
آاااخی لباس هاشو عسیسم وای بابایی چی کشیده از دست زهرای سوسول ما ایشالله که دیگه اشتهات باز شه و بابایی هم نجات پیدا کنه از جوجه کباب آماده کردن به خدا میسپارمتون زهرا جونم ..مواظب خودت و نی نی مون باش دعا یادت نره
مامان ستاره
13 دی 92 1:04
وای چقدر زیبا نوشتی عزیزم با خوندش باورت نمیشه چه حالی شدم مخصوصا که عکسشو دیدم .... وای معلومه خیلی نازه .... لباساشم خیلی نازن مبارکش باشه ایشاالله عزیزم
مامان ماهان
13 دی 92 1:11
دیدگانت از همیشه شادتر / شهر قلبت زنده و آبادتر غصه هایت دم به دم ای مهربان / در گذرگاه زمان بر بادتر ارزوي سلامتي براي خودت وفاطمه جوني دارم عزيز دلممممم
مامان ماهان
13 دی 92 1:15
وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن میگردد ، با تمام وجودم آرزو میکنم لبهایت در آن نزدیکی باشد ! آرزو می کنم هیچ راه نجاتی نداشته باشی وقتی غرق خوشبختی هستی . . .
مامان لي لي
13 دی 92 6:02
ما را از کودکی؛ به جدایی ها عادت داده اند؛ همان جایی که روی تخته سیاهمان نوشتند : خوب ها / بدها تو خوب ترينييييييييييييييي براي من
مامان لي لي
13 دی 92 6:13
سلام زهراي عزيزم...... اول از همه بگم مرسي كه عكس سونو رو گذاشتيييييييييي تا كامنت آت رو خوندم سريع فهميدم سورپرايز عكس سونو است........... از همسر محترمت تشكر ميكنم كه اجازه داد مرسي باباي دخمل بلا................. و دوم اينكه خيلي خوشحال شدم وقتي نام كاربري آت شد مامان دخمل بلا ...... عاشق خودت و دخملتممممممممم شديد....... خريدها مثل هميشه عاليييييي انشالله مباركش باشه و به سلامتي ازشون استفاده كنه....... انشالله به سلامت ميرين و صحيح و سلامت با دخملي به خونه مياي....... بي صبرانه منتظر ديدن روي ماهشم......... خيلي دوستتون دارم .... خيلي خيلي مواظب خودتون باش و حسابي اين چند روز آخر رو استراحت كن...... خوشبختانه مامان و خواهري اومدن پيشت.............. پست آخر قبل از زايمان مثل هميشه عالي و كامل.............قربون اون گل سرهاش بشم من..... قربون اون شكل ماهش بشم من...........
مامان لي لي
13 دی 92 6:17
خواهري تو خيلي صبوري و مهربون.... خدا پاداش همه ي خوبي بودن هات رو شنبه به آغوشت مياره...... از خدا ميخوام خانواده ي سه نفريتون رو از چشم بد دور نگه داره و عشقتون بهم رو روز افزون انشالله......... اميدوارم فاطمه بلا سالم و صالح باشه ....... مطمئنن به داشتن مادري چون تو افتخار ميكنه....... دوستتون دارم.... ميبوسمتون...... مارو يادت نره خواهر دعا كنيااااااااااااااا.......
mahtab
13 دی 92 8:45
عزیزم سلام ان شاء الله به سلامتی برای ما هم دعا کن راستی دخترتون داره دو روز زودتر از من به دنیا میاد راستی جه ماه خوبی داره متولد میشه برات ارزوی سلامتی دارم عزیزم مراقب خودت باش از تو عکس هم معلومه بسیار زیباست و دوست داشتنی خدا به همراهتون
مامان پسرا
13 دی 92 9:49
سلام! انشاءالله به راحتی و سلامتی و دل خوش! مبارک باشه!
شیرین
13 دی 92 10:17
سلام زهرای عزیزم ممنون که بهم خبر دادی عزیزممممم واقعا زیبا مینویسی ئاقعا خوشا به سعادتت عزیزم ایشالا فاطمه جونو سالم بغل بگیری سر زایمانت واسه همه منتظرا دعا کن عزیزم
مامان یاسمن و محمد پارسا
13 دی 92 10:21
الاهی شکر ایشالاه به سلامتی عزیز دلم قربونش بشم من با این لباسای نازش عزیز دلم ایشالاه به سلامتی زایمان کنید و بیاید پیشمون با دختر بلا خوشگلم منتظر عکسهای قشنگ دختر نازم هستیم
مامان یاسمن و محمد پارسا
13 دی 92 10:23
مامان قول بده عکسای خوشگلم و زود برامون بزاری
مهسا مامان نورا
13 دی 92 11:27
عزیزم دلم چقدر زیبا و با جزییات نوشتی امیدوارم که زانو خیر بزاری و هر دو صحیح و سالم باشین و هرچه زودتر عکسهای گل دخمل بلا رو واسمون بزار یکه تو این مدت دلمون اب شد به خدا چه لباسهای قشنگی انشاله به سلامتی و تندرستی تن کنی خاله قربونت برم چه عکسهای سونو با حال بودن من که خیل یخوشحال شدم این خبر رو که دیدم و شنیدم .منتظر خبرای خوب دیگه شما هم باز هستیم .الهی شکر خدا الهی شکر
مامان الینا جونی
13 دی 92 12:10
سلامممممم واییییییییییییی خدارو شکر داره فاطمه جون به دنیا میاد دیگه روی ماهشو بزودی زود میبینیم انشاا... که سالم و سلامت میاد بغلت عزیزمممممممممممم انشاا... که همونی میشه که آرزو شو داری همون بچه سالم و صالح وایییییییییی مامانی از طرف ما هم چند ماچش کننننننن همین که روی گلشو دیدی خریدهاشم یکی از یکی شیرین تر ناز تر بود مبارکش باشه گلم از اینکه روی ماهشو توی سنو دیدم هم خیلی خوشحال شدم
مامان سینا
13 دی 92 12:40
عزیزم خیلی خیلی زیبا و با جزییات نوشتی من که هر خطش رو دو سه بار خوندم ایشالا ایشالا که زایمان خوووبی داشته باشه و فاطمه جونی رو همین طور که میخوای صحیح و سالم در آغوش بگیری و اینو هم بدون که من زیر لب همش برات دعا میکنم دوست مهربونم نمیدونی چقد با دیدن عکسای لباساش ذوق کردم مخصوصا عکس سه بعدیش بیصبرانه منتظرم تا عکس صورت مثل ماهش رو ببینم ایشالا به امید خدا
مامان فاطمه
13 دی 92 13:23
دوست جونییییییییی سلللللللام خوبی فاطمه جون خوب میتکونه ؟! پارسال اولین روز ربیع الاول بود که فهمیدم قلبم دو تا شده ونی نی دارم و پروندئه اش پیش دکتر تشکیل شد امیدوارم فردا قشنگترین شنبه زندگی تون باشه جلو جلو بببببووووووسسسس برا فاطمه ات
مامان فاطمه
13 دی 92 13:50
واااااااااااااااای که چه روزای سخت و شیرینی رو میگذرونی یاد روزای آخر حاملگی خودم افتادم ولی آخه چرا سزارین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قدر این روزا رو بدون که خاطره ای هستن واست امروز حتما از خودت با لباس حاملگی عکس بگیر من هی امروز و فردا کردم و دیگه نشد و کلی افسوس خوردم برات صمیمانه آرزوی سلامتی و زایمان هرچه راحت تر دارم دوست گلم
خاله شیدا و روشا
13 دی 92 13:57
الهی فداش شم جوجوی نازم,مامانی واقعا سوپزایز بود و کلی خوشحال شدم وقتی دیدم ایشالا که فاطمه جون صحیح و سالم بدنیا بیاد و خودتون هم زایمان آسونی داشته باشید و بعد از سزارین زیاد درد نکشید مامانی نرید سه چهار ماه پیداتون نشه هاااا,بدونید ما هم اینجا منتظریم که فاطمه جون رو ببینیم اگه یادتون بود واسه ما هم دعا کنید بعد از زایمان,مامان ها اونموقع پاک پاک هستن لباس های جوجو هم مبارکش باشه و خیلی خوشگل بودن,منکه کلی ذوق کردم وقتی تصور کردم که شنبه فاطمه جون این لباس ها رو میپوشه
خاله پارمیدا
13 دی 92 15:09
چثد خوشلن لباساش دعا میکنیم سالم و یلامت دنیا بیاد نی نی نازتون
مامان نیکا
13 دی 92 16:06
سلام عزیزم قربون این همه احساست برم که انقدر با ذوق و مودبی دعا میکنم به حق این ماه عزیز هم تو و هم فاطمه جونی سلامت باشین و عمل خوب و بدون دردی داشته باشی سورپرایزتم خیلی قشنگ بود،من و نیکا دوستون داریم به امید دیدار فاطمه جون
مامان گیسو جون
13 دی 92 16:28
سلام عزیزدلم خیلی خوشحالم خیلی خیلی زیبا نوشتی خیلی از تک تک نوشته هات لذت بردم و یاد دوران خودم افتادم الهی به سلامتی شنبه زایمان می کنی و فاطمه نازرو تو بغلت می گیری روزهای شیرین خوبی پیش رو داری خریداش هم خیلی قشنگ بود عالی با سلیقه الهی به سلامتی از همش استفاده کنه برای منم با اون دل پاکت دعا کن بوسسسسسسسس منظر عکساش هستیم
مامان كياراد
13 دی 92 18:17
عزيزم بسيار زيبا اين روزهاي آخر بارداري را توصيف كردي اميدوارم كه به سلامتي روز شنبه را هم پشت سر بگذاري و با يه كوله باري پر از خاطره هاي قشنگ با فاطمه جوني نازنين به خونه برگرديد.....ما منتظر عكسها و خبرهاي فاطمه جوني ناز نازي هستيم.....
مامان حلما
13 دی 92 18:28
سلام مامانی فاطمه جون چیزی تا لحظه شیرین بغل گرفتن فرشته آسمونیت باقی نمونده از تک تک ثانیه های باقی مونده لذت ببر. قربون فاطمه حون برم با عکس قشنگش واقعا میتونم بگم فتبارک الله احسن الخالقین وای نمیدونی وقتی نوشته هات رو خوندم چه حالی شدم امیدوارم اجر همه ی این سختی هایی که کشیدی رو خدا بذاره در سلامتی و زیبایی دخمل کوچولو و همه رو تقدیمت کنه ایشاالله به راحتی فارغ میشی و زودی میای عکس دخمل طلا رو واسمون میذاری.فقط از خدا میخوام همه به سلامتی زایمان کنن و خواهرجون منم به سلامتی فارغ بشه و ما بیایم وبلاگ شیرینیشوبخوریم
زن دایی آرزو
13 دی 92 19:04
سلام عزیزم.خواهر گلم بالاخره روز موعود رسید.خوشگل زن دایی خیلی دوست دارم.انشاله سالم و سلامت به دنیا بیای.برای دیدنت لحظه شماری می کنم
مامان بردیا(a)
13 دی 92 20:15
سلام زهرا جونم چه اسم قشنگی واسه وبت انتخاب کردیقربون فاطمه جون برم من چه خوب کاری کردی که عکس سونو رو گذاشتی انشاالله به سلامتی زایمان میکنی منتظر عکسای قشنگ فاطمه جون هستیممممممممممممم
الهام مامان محیا
13 دی 92 20:43
زهرا جونم چطوری؟؟؟ همش تو فکرم هستی.... وااااااااای ایشالله فردا این موقع نی نی فاطمه تو بغلته در پناه حق عزیزم
مامان گلی
13 دی 92 21:01
مامانی ماشالاه به نوشته هات.عالی نوشتی.واقعا من با احساسی که نوشتیم همدرد شدم.یاد و خاطره زایمان خودم تداعی شدشوای مامانی خوشبحال فاطمه جونی که چنین بابا و مامان مهربونی داره.واقعا عکس لباساش عالی بود. سوپرایز هم بی نظیر بود.ایشالاه عکس فاطمه جونی رو هرچه سریعتر ببینیم.برات دعا میکنم عزیزمبسلامتی زایمان راحتی داشته باشی.
آزاده
13 دی 92 21:11
سلام دوست خوبم خدا به همرات ترس نداشته باش انشااله که فاطمه جونی فردا تو بغلت صحیح و سالمه خیلی دوست دارم بیام بیمارستان و اسه عیادتت دعات میکنم
مامانِِِِِِ ِ زهرا
13 دی 92 21:12
سلام زهرا جون انشاالله دختر گلت به سلامتی بیاد تو بغلت و زندگیتون رو غرق شادی کنه. این شب آخر دو نفره تون رو قدر بدون موقع زایمان همه رو دعا کن. مراقب خودت باش دوست خوبم
مامانِِِِِِ ِ زهرا
13 دی 92 21:13
سلام زهرا جون انشاالله دختر گلت به سلامتی بیاد تو بغلت و زندگیتون رو غرق شادی کنه. این شب آخر دو نفره تون رو قدر بدون موقع زایمان همه رو دعا کن. مراقب خودت باش دوست خوبم
مامان سید
13 دی 92 23:47
سلام. راه چند ماه دیگه‌ی منو شما فردا صبح می رید. امیدوارم بچه‌تون صحیح سلامت به دنیا بیاد و زندگی‌تونو شیرین کنه.
خاله مریم
14 دی 92 0:47
انشالله به سلامتی زایمان میکنی عزیزم
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
14 دی 92 2:17
سلام عزیزم خوبی نازنینم خدایا چقدر زیبا همه چیز نوشتی وچقدر عاشقانه مامانی مهربون انشاله زایمان خوب وراحتی داشته باشی من از چهارشنبه مشهدم ورفتم حرم دعات کردم امیدوارم فرشته نازنینت به سلامتی بدنیا بیاد عزیزم ممنونم از سوپرایز خوبت عالی بود خدایا سلیقتم که محشره مبارک فاطمه جون باشه دوست دارم با آرزوی بهترینها براتون
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
14 دی 92 2:18
قربونت بشم خاله جون
مامان بهاره مامان امیرمحمد
14 دی 92 12:34
تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک انشاءا.. 100 سالگی عزیزم جشن بگیرین در کنار مامان و بابا با سلامتی و خوشبختی
مامان بهاره مامان امیرمحمد
14 دی 92 12:41
وای چه لباسهای قشنگی الهی دورت برگردم خاله بهاره که دختر نداره مامانی هم که هی پز میده با این لباسهای دخملش الهی که به سلامتی استفاده بکنی عزیز خاله
مامان آدرینا
14 دی 92 12:43
سلام زهرا جون تولد دختر گلت بهت تبریک میگم الان که دارم این مطلب مینویسم شما بیمارستانی و دختر نازت تو بغلت من و آدرینا بیصبرانه منتظریم که روی ماه دختر گلت ببینیم
مامان بهاره مامان امیرمحمد
14 دی 92 12:44
وای عزیزم انشاءا.. بسلامتی خیلی زود با مامانی بیایید خونه و عکسهای خوشگلت را مامانی برامون بذارن
مامان بهاره مامان امیرمحمد
14 دی 92 12:45
راستی نگفتم امیرمحمد من هم 8 ربیع الاول به دنیا اومد مثل فاطمه جونم
مامان نیایش
14 دی 92 12:56
سلام دوست عزیزم.دعا میکنم هم خودت و هم بچه ات سالم باشین .نمیدونم الان بچه ات دنیا اومده یا نه الان شنبه است 14 دی و ساعت 55/12 است.مادرشدن رو بهت تبریک میگم.
مامان آوا
14 دی 92 12:56
سلام مامانی مهربون فاطمه جونم عزیزم مبارک باشه و خدا پشت و پناهت خیلی مراقب خودت باش برات دعا میکنیم راحت و سلامت زایمان کنی
معصومه
14 دی 92 12:57
خاله جون نیومدی هنوز؟یا مامان تنبلت نیومده
مامان آوا
14 دی 92 12:58
ا شکوه ترین روز هستیت روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته ی تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی
رزیتا مادر آرمیتا
14 دی 92 13:08
سلام عزیزم . الهی قربونت برم . خیلی خوشحال شدم . به دنیا اومدن فاطمه کوچولوی نازنین اون هم اول ربیع الاول . الهی قدمش پر از خیر و برکت باشه و مامانی خوب و مهربونش هم بدون هیچ سختی و به سلامتی زایمان کنه .... زهرا جونم وقتی داشتم این پست رو می خونمدم همش واسم انرژی و شادمانی بود از بس که با ذوق و شوق نوشتی ......وای از اونجا که گفتی معصومه هم باردار ... پریدم هوا و بال درآوردم . گل قشنگ و نازم الهی همیشه خوش خبر باشی دوستون دارم و از راه دور میبوسمتون . یادت باشه اولین فرصت عکس گل دخترمونو بذاری....
مامان آوا
14 دی 92 13:23
امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی زمینی شدنت مبارک
رزیتا مادر آرمیتا
14 دی 92 13:31
قربون فاطمه جونی ناز وخوشگل با این عکس نازش ...... چه لباسهای خوشکلی . ازشون به کوچولوی من هم میدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
mahtab
14 دی 92 14:16
کوچولوی ناز و دوست داشتنی، فاطمه جان تولدت مبارک زمینی شدنت مبارک باشه خاله جون دوست خوبم مبارک باشه مادر شدنت مبارک
مامان لي لي
14 دی 92 15:47
سلام عزيز دلم فاطمه جونم تا الان صد در صد به دنيا اومده الاهي من فداي هردوتون شم ميبوسمت عزيز دللللللللللللللللللللم عاشقتوووووووووونم تورو خدا يادت نره به همسري يا خواهري بگي هاااااااااااا ...... منتظر عكس هاي فاطمه جوني و مهم تر از اون خبر سلامتي شما گل هام هستم
مامان لي لي
14 دی 92 15:51
قدم نو رسيده مبارك انشالله هردو سلامتين........ عزيزم چقدر الان خوشحالي ............. اميدوارم از امروز خدا تمام درهاي شادي و خوشبختي رو به روتون باز كنه و نزاره شما عزيزاي دلم تلخي ها رو هرگز لمس كنين
مامان مهرناز
14 دی 92 16:18
وای عزیز دلم خیلی خوشحال شدم ان شالله زایمان راحتی داشته باشی ودختر خوشکلتو توبغلت بگیری التماس دعا عزیزم چه لباسای نازی عزیییییییییزم عکس سه بعدیشوببین چه معصومونازه
مامان مهرناز
14 دی 92 16:20
حتما تاحالا دنیا اومدیو دل مامان باباتو شاد کردی تولدت مبارک عزیزم ان شالله که قدمت پراز شادی وخیروبرکت باشه دوستت دارم
مامان فاطمه
14 دی 92 16:26
سلام مامانی دخمل بلا... انشاالله که تا الان به سلامتی زایمان کردی و الان هم فاطمه جونو تو بغلت گرفتی و داری بهش شیر میدی الهی قربون اون روی ماهش برم منناز نازی خاله بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستیم وای چه حاملگی سختی داشتی البته منم دست کمی از تو نداشتم!!!! ایشالله خانواده سه نفره تون همیشه پایدار باشه و سالم باشین خواهری کدوم بیمارستان زایمان می کنی؟ اگه کاری داشتی حتما بهم بگو همشهری با جون و دل برات انجام میدم. دوستون دارم یه عالمه
مامان زهره
14 دی 92 18:04
سلام مامانی از خدا میخوام الان که برات مینویسم زهرا جونی تو غوشت صحیح وسالم باشه وحال خودتونم خوب خوب باشه.خیلی خوب نوشته بودی من که خیلی احساسی شدم عزیزم زوذی بیا با عکسای نی نی نازمون.اینم برا زهرا جونی
مامان الینا جونی
14 دی 92 18:32
سلامممم خوبید الان که دارم مینویسم دیگه حتما فاطمه جونو دیدید و کلی در آغوشه گرمت گرفتی عسل نازنین رو خونه نبوم همین که الان اومدم گفتم بیام ببینم چه خبره به سلامتی زودی زهرا جون عکس نازشو واسمون بزار دلمون آب رفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
الهام مامان محیا
14 دی 92 19:53
زهرا جون حالت خوبه عزیزم؟؟؟؟ زودی خوب شو و عکس نی نی مون رو بذار که دلم واسش ضعف میره... ناسلامتی خاله اشم دیگه!!! البته از نوع مجازی
نازنین
14 دی 92 21:53
چقدر این روزای آخر دیر میگذره. من دوست دارم هرچی زودتر فاطمه جونمو ببینم. ایشاا.. به شادی و سلامتی. براتون بهترین هارو آرزو میکنم مادر مهربون.
مامان ماهان
14 دی 92 23:33
عزيزم مطمئنم الان ني ني نازت تو اغوشته الهي فدااااااااااااش خوشمل خاله.... زود زود بيا و برامون عكس نازشو بزار
مامان آوا
14 دی 92 23:52
سلام گل نازم خوبی عزیزم چقد امروز از دست این نت اعصابم خراب شده بود دلم میخواست هرچه زودتر درست بشه وبیام ببینم چیکار کردی عزیز گلم نمیدونستم باید چیکار کنم عزیز دلم گل نازم دخملی چطوره؟خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟دلم میخواست پیشت بودم زهرا جونم آرزوم این بود توی بیمارستان در کنارت بودم تا خوشحالی وصف ناپذیرت رو تماشا کنم وخوشحال باشم باورت میشه صب ساعت 8بیدار شدم گفت آخیش الان درگه زهرا جونی رفته اتاق عمل ای خدا تو نگهدارش باش نیومدی خبر بدی عزیزم قرار شد همسری یا خواهری یکی بیاد به من بگه ومنو از نگرانی در بیاره عزیزم حالا دیگه دخمل دار شدی وتحویل نمیگیری آرهههههههه ای جان قربون اون قدمهای کوچیک ونازش انشالله قدماش خیر باشه وورودش پر از خیر وبرکت وسعادت باشه به خدا میسپارمتون مامانی دخمل بلا دوستتتون دارم وخیلی خیلی میبوسمتون
مامان آوا
14 دی 92 23:54
مامان آوا
15 دی 92 0:00
مامانی درسا
15 دی 92 1:55
عزیزم زهرا امروز روز شما بود روز مادر شدنت روز در آغوش گرفتن گل خوشبوی زندگیت انشاالله تا الان حال هر دوتون خوبه و در خواب ناز بسر میبرید وای لباسا و وسایل دختری بسیار زیباست و زیباتر از اون عشق و صفاس که شما و باباش بهش دارین ..... فاطمه جون خوش اومدی به دنیا ......
مامان لي لي
15 دی 92 7:56
سلام زهراي عزيزم...... خوبي؟؟ فاطمه جونم خوبم؟؟؟ فقط از خدا ميخوام هردوتون صحيح و سلامت باشين...... الاهي فداش شم قربون اون صورت ماهش بشم من ....... خوب ميدونم الان خيلي خوشحالي.....امروز صبح قشنگت جور ديگه اي شروع ميشه پر اميد تر با عشق تر...... زهرا جونم هردوتون و ميبوسم..... حضرت معصومه(ص) نگه دارتون باشه انشالله
مامان لي لي
15 دی 92 8:02
زهرا جونم ميدونم الان تو أوج شادي هستي و جايي براي فكر كردن به من نيست....... اما خواهر قرار بود بعد از زايمانت يا خواهري يا همسر محترمت خبر سلامتي هردو تون رو بده ....... من و بي خبر نزار خواهر........ انشالله كه هردو سلامتين و خوش
مامان آوا
15 دی 92 10:14
سلام نازنینم هنوز خبری ازت نشده گلم نازنینم فکر کنم دیگه باید مرخص شده باشی عزیز قلبم میبوسمتون مواظب خودتون باشین
مامان روژینا
15 دی 92 11:03
عززززززززززززیز دلمقدم نورسیده مبارررررررررکایشالا همیشه کنار هم سلامت و شاد باشین
الهام مامان محیا
15 دی 92 12:00
میبینم که مادر ودختر ماشالله اونقدر جور شدین که برا ما وقت نیست... زهراجونم ایشالله که حال هر دو تون خوب باشه شما خوش باشین همین برای ما بسه با بهترین آرزوها مواظب خودتو و نی نی باش خودتو قشنگ گرم نگه دار که بعدا خدای ناکرده عوارضی نمونه روت
مهسا مامان نورا
15 دی 92 12:09
قدم نو رسیده مبارک هورااااااااااااااااااااااا
مهدیه ( مادر دختری)
15 دی 92 12:23
بی صبرانه منتظردیدن دخملی هستیم ایشالا بیای با خبر سلامتیش
مامان نیکا
15 دی 92 13:11
سلام نازنینم مبااااااااااااااااااااااااااارکه عکس های نی نی دخملی نانازت حتما بذار ای جانم مامان بووووووووووووس
مامان کیان
15 دی 92 13:53
سلام عزیز دلم.ایشالا به سلامتی و دل خوش. خیلی خیلی از مطالبت لذت بردم
مامان ستاره
15 دی 92 14:31
مبارکه زهرا جون دیروز نی نیت به دنیا اومد الهی به سلامتی گلم وای زودتر عکسشو بزار ما ببینیم دلمون رفت ....
مامان بردیا(a)
15 دی 92 15:21
مبارکه عریرم زودی بیا با عکسای قشنگ دخملی بلا
مامان بردیا شیطون
15 دی 92 16:07
زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی رویایی است مثل رویای یک کودک ناز زندگی زیبایی است مثل زیبایی یک غنچه باز زندگی تک تک این ساعت هاست.....
مامان حنانه زهرا
15 دی 92 18:39
قربونت برم من حسابی شرمندم نشد زودتر بیام واقعا نمیتونم گلم بخشید وای چه پست طولانی مامانی.من که نمیتونستم اینقد بنویسم لباسای فاطمه جونی هم مبارکش باشه قربونش برم خیلی نازه.خدا حفظش کنه خدا بهت ببخشه عزیزم