بخش دوم سیسمونی های فاطمه جونی
سلام دخملی ناز و قشنگ مامان , سلام کوچولوی دوست داشتنی و نازنازی من
عزیز دلم امروز اومدم اینجا با کلی عکس از اتاق و وسایلای قشنگت خوشگلم .
بالاخره اتاقت رو برات چیییییییییییییدیممممممممممممممم عزیزم.
نمیدونم اتاقت رو دوست داری یا نه ولی من امیدوارم که دوستش داشته باشی . من و بابایی که با کلی عشق و علاقه این اتاق رو برات درست کردیم . امیدوارم که دوستش داشته باشی نازنینم و مورد علاقت باشه و صحیح و سالم بیای پیشمون و از همه وسایلات استفاده کنی و ازشون لذت ببری که این آرزوی منه نازنینم .
فردای روز عید غدیر , صبح زود , مامان جون و خاله جون اومدن پیشمون . منم که اون چند روز حالم خیلی خوب نبود و فشارم بالا بود و سرگیجه و سردرد داشتم و دل و کمرم هم به شدت درد میکرد و اصلا نتونستم به مامان جون و خاله جون برسم و این , اونا بودن که به ما میرسیدن و کلی هم این چند روزه زحمت کشیدن و توی کارایی که داشتیم کلی کمک کردن .
مامان جون و خاله جون مهربون دست گلتون درد نکنه . میبوسمتوننننننننننننننن مهربونا .
خاله جون با اینکه کلی کار داشت ولی به خاطر چیدن اتاق تو اومده بود , چون قول داده بود قبل از محرم و صفر بیاد و اتاقت رو برات مرتب کنه , مامان جون هم کلی کمک کرد و کلی هم برات وسایل خریده بود که همه رو چیدیم توی اتاقت نازنینم .
مرتب کردن اتاقت دو روز طول کشید چون باید تخت و کمدت رو جا به جا میکردیم و یه جای خوب هم انتخاب میکردیم برای گذاشتنشون .
خلاصه با کمک مامان جون و خاله جون و با همکاری صمیمانه بابایی مهربون , اتاق فاطمه جونی مرتب شددددددددددددد .
من که نتونستم کمکی بکنم و بیشتر مهندس ناظر بودم و همه کارها به دوش بقیه بود و فقط هر وقت میتونستم از درد دل و کمر , یه ناله ای میکردم و توجه همه جلب میشد . این کاری بود که از دستم برمیومد دیگه عزیزم .
از شوخی گذشته , آخه این چند وقته حال مامانی خیلی خوب نبوده کوچولوی من و همش فشارم بالا بوده و درد زیادی را تحمل میکردم و به خاطر همین هم بیشتر استراحت میکردم و حتی به خاطر تو , اینجا هم خیلی کم اومدم و سر زدم عزیز دلم وگرنه من مامانی فعال و کوشایی هستم و اصلا هم اهل غر زدن و ناله کردن نیستم , البته همه نگرانی من تو بودی و هستی گل من وگرنه این دردا که چیزی نیست و من به عشق تو تحمل میکنم قشنگم , فقط امیدوارم و از دوستای گلمون میخوام که برامون دعا کنن که یه وقت برای تو دختر نازنینم مشکلی پیش نیومده باشه و هرگز هم پیش نیاد نازننیم.
و اما یه شب دیگه هم با مامان جون و خاله جون و بابایی رفتیم بیرون که برات گهواره بخریم ولی اون چیزی که میخواستیم رو پیدا نکردیم و بعد تصمیم گرفتیم که گهواره میلاد بخریم و چون من وضعیت خوبی نداشتم که هر روز توی ماشین بشینم و برم بیرون , فردای اون شب بابایی رفت و خودش گهوارت رو خرید و آورد , خیلی خوشگله و صورتی رنگه عزیزم , هم خانگی و هم سفری و تاشو هستش , انشاالله عید که بریم خونه مامان جون با خودم میبرمش که اونجا , راحت بخوابی توی گهواره خودت مامانی , عکسش رو برات گذاشتم دخمل کوچولوی من , امیدوارم که به سلامتی بیایی و بخوابی توی گهوارت و من آروم تابت بدم که بخوابی و خوابهای خوب خوب ببینی نازنینم.
خلاصه این چند روزه حسابی مشغول بودیم و علاوه بر چیدن اتاقت , کلی کارای دیگه مثل تمیز کاری و خرید و آماده کردن یه سری سبزیجات و وسایلای مورد نیاز دیگه برای زمان زایمانم حسابی وقتمون رو پر کرده بود و مامان جون و خاله جون هم این چند روزه حسابی کمک کردن و زحمت کشیدن و سه شنبه شب هم رفتن تا اینکه زمان زایمانم انشاالله دوباره بیان پیشمون دختر نازنازی من . از زحمتایی که این مدت کشیدین ممنونم مامان و خواهر گلم .
بعد از رفتن مامان جون و خاله جون , چهارشنبه شب , همراه بابایی که هر هفته چهارشنبه شبها میره حرم , سه تایی رفتیم حرم حضرت معصومه . به خاطر شرایطی که این مدت داشتم چند وقتی بود که حرم نرفته بودم و اون شب چند ساعتی که حرم بودم خیلی بهم چسبید و خوش گذشت . تو هم حضرت رو زیارت کردی گل نازم و من دست زدم به ضریح و دستم رو گذاشتم روی تو دخمل کوچولوم که متبرک بشی .
همون شب که حرم رفتیم یه قطار کوچولو برات خریدم که از حروف اسمت تشکیل شده و گذاشتمش روی میز تختت عزیز دلم . قربون حروفای اسمت بشم که همنام بی بی حضرت فاطمه معصومه و حضرت فاطمه زهراست گلم .
موقع برگشتن از حرم هم توی راه , یه عروسک برات خریدم که صورتی رنگه , عکسش رو برات گذاشتم توی این پست , نازنین من . اینم جایزه حرم رفتن و صبور بودن دخملی دوست داشتنی و گل من .
جمعه شب هم رفتیم جمکران و یک ساعتی اونجا بودیم . هوا خیلی خنک و خوب بود و بارون نم نم میومد , خیلی رویایی بود برام . من عاشق بارونم , حیف که اینجا خیلی کم بارون میاد . ولی این بار موقع برگشتن دیگه برای خودم جایزه گرفتم و خرید کردم .
دیگه نوبتی هم که باشه نوبت مامانی بود عزیزکم . این چند وقته فقط واسه تو خرید کردم وروجک من . ولی اون شب , یه بلوز شلوار و یه جفت دمپایی روفرشی هم برای خودم جایزه گرفتم که اینقدر مامانی خوبیم و تورو میبرم جمکران . طفلی بابایی که این همه زحمت کشید و با مهربونی ما رو برد و اصلا جایزه نگرفت , یادم باشه یه جایزه براش بخرم به زودییییییی .
عزیز دل مامانی عکسای اتاقت رو برات میزارم توی این پست تا هم برات به یادگار بمونه و هم اینکه دوستای گلمون که همیشه جویای احوالمون هستن و همیشه سراغ عکسهای سیسمونیت رو میگیرن ببینن و امیدوارم که از دیدنش لذت ببرن .
من که عاشققققققققققق وسایلاتمممممممممممممم , خودتو ببینم چی میشه دیگه.
این همون قطاریه که گفتم از حروف اسمت تشکیل شده , شیرین من .
کنار اون پاندا هم قاب عکسته که گذاشتم روی میز تختت که عکس نازت رو بزارم توش عزیز دلم , انشاالله
اینم , وان یکاد و آیت الکرسیه , که آویزون کردم بالا سر تختت , نازنینم .
این هم یه نما از اتاقت که در حال چیده شدن بود .
اینم توی تختته عزیزم و اون هم یه آویز گردونه , که توش پر از حیواناته و وقتی روشن میکنی , میچرخه و موزیکاله .
این هم کمد لباساته که روی اون , یه موتور شارژی قرار داره ,
و چند سال پیش که بابایی رفته بود قشم , خریده بود برای کوچولوی نازنینش .
و این هم کمد اسباب بازیهاته عزیز دلم .
و این چند تا عکس هم داخل کمد لباساته که خاله جون چیده وعکس گرفته .
دوستای گلم برای دیدن بقیه عکسها بفرمایییییییییییییییییید ادامه مطلب .
امیدوارم تا اینجا از دیدن عکسها لذت برده باشین .
این هم مرحله ای دیگر از چیدن اتاق فاطمه جونی .
اینم همون شبی بود که بابایی گهوارت رو خرید و آورد , اینجا هنوز بازش نکردیم .
وقتی میبندیش توی این کیف مستطیلی شکل قرارمیگیره .
اینم عیدی شما برای عید قربان و عید غدیر , دخمل کوچولوی ما .
اینم گهواره صورتی رنگت که باز کردیم و فعلا گذاشتیم توی اتاق خودت ,
که بعدا نزدیک به دنیا اومدنت ببریم اتاق خودمون .
مورچه هاشو روی دیوار ببین .
کی بشه بیای بری اون تو بخوابی .
اینم روروئک شماست کوچولوی ما .
این هم مورچه های روی یکی از دیوارای اتاقت همرا با یه تابلوی حیوانات وسطش .
اینم یه خرس صورتی خوشگل که جایزه حرم رفتنت بود و گذاشتم گوشه تختت .
اینم دو تا عروسک سرامیکیه خوشگله که زدم به یکی از دیوارای اتاقت
و در ادامه عکسش رو میبینی .
اینم جا حوله ایته که یه عروسکم داره و گذاشتم روی میز تختت .
اینم پاندای پشمالوی شما .
یه عروسک سرامیکیه دیگه , که این رو هم , همراه اون دوتا بالایی ,
زدم به یکی از دیوارای اتاقت.
داخل کشوهای تختت رو ببین
لباسای نوزادی خوشگلت
این پتوهاته همراه با دستمال خشک کنا
این هم سرویس حمامته که شامل چند تا حوله و صابون و دماسنج و برس و ناخن گیر ,
و این چیزاست .
و اما شنل خوشگلت که مامان جون زحمت کشیده بود و این دفعه برات خریده و آورده بود.
و اما یه بلوز و شورت خوشگل دیگه
و اما پتوهات
این دو تا عکس , از داخل تخت و لحاف تشکته که خاله جون از مراحل چید نشون عکس گرفته
سرویسهای آبی کم رنگ , از سرویسهای آماده توی بازار هستن ,
ولی سرویسهایی که عکس میکی موز دارن و همینطور قهوه ایها ,
کار دست مامان جون مهربونت هستن .
این آویز کرییرته که من آویزون کردم به کالسکت
اینم آویز سقف اتاقته که موزیکال و چرخونه
این قاب عکسته که قراره عکستو بزاریم توشششششششش
انشاالله به سلامتی
اینم چراغ خوابته خوشگلم
و اما تل صورتی رنگت , که توی پست قبلی , عکسی که برات گذاشته بودم تار شده بود ,
و توی این پست مجددا عکسش رو گذاشتم .
اینم گیره های موهاته توی کمد عروسکات
اینم عروسکاته , اون عروسک که پستونک دهنشه رو زندایی جون زحمت خریدش رو کشیدن ,
زندایییییییییییییی جون مهربون ممنونننننننننننننننن .
این ماشین جت و هواپیما رو هم دایی جون و زندایی جون برات خریدن ,
دایی جون خودش نیروی هواییه و کادوهاشم همچین نظامیه .
دایی جون و زندایی جون مهربون ممنونمممممممممممممم .
و اما کلی کتاب هم اینجا داری که البته بعد ها بازم برات کتاب میخرم ,
چون دوست دارم کتابخون باشی گل من .
و اما پستونککککککککککک و دندان گیر , قربون دندوناتتتتتتتتتتتت
این دو تا عکس هم , اسباب بازیهات و جغجغه هات و ماشین کنترلیت
این هم تشک تعویضته عزیزممممممم
سرویس غذاخوریت
فلاسک نازشو ببین , با عکس کیتی
اینم لوازم بهداشتیای شما خانوم کوچولو
و اما وان حمامت با جوجه هاش , یه لیف زرد نرم و یه بسته پمپرز هم کنارشه .
سطل زباله داخل اتاقت که نشانه اهمیت دادن تو به محیط زیسته
و اما ساک لباسات که قراره ببریمش بیمارستان و لباساتو بزراریم توششششششش
و اممممممممممممممماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
یه هدیه ویژه که خودم هم تا الان فقط عکسش رو دیدم ,
یه النگوی خوشگل , هدیه مامان جون و خاله جون ,
که بعد از رفتن از اینجا برات خریدن که وقتی به دنیا اومدی بهت هدیه بدن ,
و عکسش رو برای من ایمیل کردن ,
دستتون درد نکنهههههههههههههههه
عزیزم این چند تا عکس , از عروسک سرامیکیاته , که زدم به یکی دیگه از دیوارهای اتاقت
دختر مهربون و قشنگم چند سال پیش مادرجون رفته بودن مکه ,
و از اونجا چند دست لباس دخترونه سوغاتی آورده بودن برای ما ,
دیروز رفتم و از توی ساک برداشتم و گذاشتم توی کمد لباسات .
اینم عکساشششششششششش
خوب عزیز دلم , اینم عکسهای سیسمونیت که برات گذاشتم , من سعی کردم هر چی برات میخرم خوشگل و با سلیقه و خوب باشه , امیدوارم اینطوری بوده باشه و تو هم در آینده از استفاده کردن و حتی دیدنشون لذت ببری مهربونم .
دوستای گلم اگه کیفیت عکسها خوب نبود و یا عکسها زیاد بود و از دیدنش خسته شدین ببخشین . عکسهایی که خاله جون گرفتن کمی با عجله گرفته شدن , چون دیگه وقت نداشت و روز آخر وقتی میخواستن برن با عجله گرفته شد و بقیه رو هم که خودم گرفتم , چون کیفیت عکس گوشیمون خوب نیست کمی تار شد , به هر حال امیدوارم از دیدن عکسها لذت برده باشین دوستای خوب و مهربونم .
مامان جون و خاله جون مهربون از تمامی زحماتتون ممنون , میدونم که هرگز قادر به جبرانش نخواهم بود .
همسر عزیزم , بابایی همیشه مهربون , از زحمتها و کمکهای بی دریغ شما هم ممنون ,
یار صبور و همیشگی من